مرد دست انجل را بالا برد و گفت: «این را میبینی؟ این ماده را میبینی؟ این از جنس ستارههاست.»
«منظورتان چیست؟»
«عناصرشان یکیست. ما از همان موادی ساخته شدهایم که ستارگان ساخته شدهاند. تو از جنس ستارهها هستی.»
منطقی نبود. «آنها در آسمان میسوزند. اما من اینجا ایستادهام و اصلاً هم نمیدرخشم.»
«خب، بله، اما این دلیل نمیشود که جنستان یکی نباشد. فرقش تنها این است که اتفاق متفاوتی برای عناصرِ شبیه به هم میافتد. شما خیلی نزدیک به هم هستید.»
«منظورتان چیست؟»
«عناصرشان یکیست. ما از همان موادی ساخته شدهایم که ستارگان ساخته شدهاند. تو از جنس ستارهها هستی.»
منطقی نبود. «آنها در آسمان میسوزند. اما من اینجا ایستادهام و اصلاً هم نمیدرخشم.»
«خب، بله، اما این دلیل نمیشود که جنستان یکی نباشد. فرقش تنها این است که اتفاق متفاوتی برای عناصرِ شبیه به هم میافتد. شما خیلی نزدیک به هم هستید.»