براى درک آثار هنرى و لذتبردن از آنها لازم نیست از معلوماتمان دربارهی زندگى و عواطف و احساسات مربوط به آن یارى بجوییم. هنر، بهتنهایى، ما را از جهان پویشهاى انسانى به جهان حظّ والاى زیباشناختى فرامىبرد. با تأمل در آثار هنرى و تجربهی زیباشناسانه حاصل از آن، دمى از تعلقات روزمرهی بشرى آزاد مىشویم؛ از گذشته و آینده مىرهیم و به ترازى فراتر از سَیَلان عادى حیات برکشیده مىشویم. این دیدگاه نمونهی بارزى است از دیدگاههاى دروننگرانه در خصوص هنر که در تقابل با دیدگاههاى بروننگرانه قرار مىگیرند. دیدگاههاى بروننگرانه هنر را در متن تحولات اجتماعى بررسى مىکنند و از این رو جامعهشناسى هنر را پى مىنهند. این مجموعه، چنان که از نام آن نیز برمىآید، مىکوشد ضمن بررسى سیر تکوین نظریههاى فلسفى و جامعهشناختى هنر، تازهترین تحولات آنها را به بحث بگزارد و نشان دهد که این نظریهها در صورتبندى تعاریف متنوع از هنر، از دیدگاههاى زیبایىشناختى و جامعهشناختى، چه نقشى ایفا مىکنند.