ملانی فردای روزی که تولد سیزدهسالگیاش را جشن گرفت با ماشین تصادف کرد، عالم خاکی را وداع گفت و گذرش به مدرسهٔ فرشتهها افتاد.
چگونه این دختر تخسِ بازیگوش و سر به هوا، که قلبش مثل آینه صاف است، توانست در محیطی تازه و کاملاً ناآشنا و متفاوت گلیمش را از آب بکشد حکایتی مفصل و خواندنی دارد.
شرح ماجراهای تلخ و شیرین و بامزهای را که برای ملانی رخ میدهد از زبان خودش بشنوید (بخوانید!).