معرفی کتاب «رومولا»

آئینه انگلستان ویکتوریایی

دربارهٔ رمان رومولا نوشته جورج الیوت با ترجمه رضا رضایی

نویسنده: طه‌حسین فراهانی

روزنامهٔ سازندگی، ۵ آبان ۱۴۰۴

 

- نوشته های مرتبط

مروری بر کتاب «پایانی که آغاز من است»

1 ماه پیش

ژورنالیستی که مرگ را به سخره کشاند

تاریخ و روزنامه‌نگاری در خاطرات تیتسیانو ترتسانی

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – آناهید خزیر: کتاب «پایانی که آغاز من است» با زیر عنوان واپسین گفت‌وگو و آخرین نگاه به گذشته اثر تیتسیانو ترتسانی با ترجمه عطا گیلانی از سوی نشر نی منتشر شد. این کتاب گفت‌وگویی صمیمی میان پدری در آستانه مرگ و پسری در جست‌وجوی معناست.

سفرها و ماجراجویی‌های خبرنگار ایتالیایی اشپیگل

تیتسیانو ترتسانی، متفکر، نویسنده و خبرنگار ایتالیایی اشپیگل بود که بیشتر به خاطر دانش گسترده‌اش از شرق آسیا در قرن بیستم و به عنوان یکی از معدود خبرنگاران غربی که شاهد سقوط سایگون به دست ویت کنگ‌ها و سقوط پنوم پن به دست خمرهای سرخ در اواسط دهه ۱۹۷۰ بود، شناخته می‌شود. او در بحرانی‌ترین سال‌های قرن بیستم به عنوان نماینده مطبوعاتی مجله اشپیگل آلمان در آسیا، از رویدادهای جنگ ویتنام و انقلاب فرهنگی، چین، ژاپن، کامبوج و هند که از نزدیک شاهدشان بود گزارش‌هایی مخابره می‌کرد و به تحلیل حوادث دشوار آن روزگار می‌پرداخت او در این کتاب درباره سفرها و ماجراجویی‌هایش و همچنین از برخوردش با فرهنگ‌ها و سیستم‌های سیاسی مختلف و جست‌وجویش برای یافتن کمال معنوی سخن می‌گوید.

ترتسانی در شصت و پنج سالگی به سرطانی وخیم دچار شد و تصمیم گرفت در ماه‌های پایانی عمرش همراه پسرش فولکو گوشه‌ای بگیرد و یافته‌های زندگی‌اش را برای فرزندش بگوید تا او آن یافته‌ها را با جهانیان در میان بگذارد. او این فرصت را داشت تا به رویکردهای فلسفی عصر خود نظری بیندازد و خوانندگان هم نسل ترتسانی و خوانندگان جوان‌تر این کتاب هم فرصت می‌یابند تا به ریشه‌یابی بسیاری از مصائبی بپردازند که قرن بیست و یکم و انسان امروز با آن مصائب روبه‌روست. تمام کتاب به منزله آخرین پرده نمایشی است که زندگی نام دارد و در قالب دیالوگ نوشته شده است:

ریشه‌یابی بسیاری از مصائب در قرن بیست و یکم

تیتسیانو: ترس از مرگ ترس از دست دادن چیزهاست. ترس تو از این است که ویلایت را جا بگذاری.

فولکو: ترس پوچی است.

تیتسیانو: پوچ است. این ترس‌هاست که مرگ را وحشتناک می‌کند. ترس از دست دادن دار و ندارت، ترس از دست دادن همه آن چیزهایی که روزی به آنها چنگ انداخته‌ای بغل گرفته‌ای و نمی‌خواهی رهایشان کنی؛ خانه‌ات، خانواده‌ات، ماشینت، موتورت، ملکت… می‌ترسی اینها را جا بگذاری.

ترتسانی با به سخره کشاندن مرگ شوق و عشق به زندگی و زندگان را به خوانندگان خود سرایت می‌دهد: «زندگی من سرشار بود از ماجراهای عجیب. حکایاتی که نباید همواره از منظر اخلاق یا سیاست به آنها نگریست همین که زندگی بودند و ماجرایی با خود داشتند، برای خود خوبند.»

کسی که تاریخ را نفهمد روزگار خودش را هم درک نخواهد کرد

عطا گیلانی در مقدمه کتاب می‌نویسد: در تماسی که با فولکو ترتسانی برای کسب اجازه ترجمه این اثر از زبان آلمانی داشتم برایم نوشت: «پدرم شاد می‌شد اگر می‌دانست مردم فارسی زبان هم این اثرش را می‌خوانند. یادآور می‌شوم که اصل کتاب به ایتالیایی نوشته شده و هم زمان با همکاری مجله اشپیگل به زبان آلمانی منتشر و معرفی شده است؛ زبانی که تیتسیانو با آن می‌نوشت. پایانی که آغاز من است در چاپ‌های متعدد بعدی توسط مترجمان آلمانی و شخص فولکو ترتسانی بازنگری و گاه مختصر شده است.»

سفرهای روزنامه‌نگارانه تا مواجهه با مرگ و جست‌وجو برای صلح

این کتاب حاصل گفت‌وگوهای طولانی ترتسانی با پسرش، فولکو، در واپسین روزهای زندگی اوست؛ زمانی که نویسنده با پذیرش بیماری‌اش، به بازنگری تمام مسیر زندگی‌اش می‌پردازد و از دل خاطرات، سفرها و اندیشه‌هایش، نگاهی عمیق به معنای زیستن و مردن ارائه می‌دهد. ترتسانی در این گفت‌وگوها زندگی خود را نه به عنوان مجموعه‌ای از اتفاقات، بلکه به مثابه سفری معنوی بازمی‌خواند؛ سفری از جنگ‌ها، انقلاب‌ها و سفرهای روزنامه‌نگارانه تا مواجهه با مرگ و جست‌وجوی درونی برای صلح. او از سال‌ها حضورش در آسیا سخن می‌گوید، از هند و چین و ویتنام، از تأثیر فرهنگ‌های شرقی بر نگاهش به جهان، و از اینکه چگونه در میان آشوب سیاست و خشونت، به حقیقتی ساده رسیده است: «آنکه آرامش واقعی تنها در پذیرش ناپایداری زندگی است.»

در پشت جلد کتاب آمده است: «در دل این روایت‌ها، مفاهیمی چون آزادی، رهایی از ترس، و بازگشت به طبیعت جایگاهی محوری دارند. زاویه دید ترتسانی به جنگ‌ها و انقلاب‌ها و اتفاقات فرهنگی، عمدتاً در آسیا، زاویه‌ای است به دور از سیاست و منشِ معمول ژورنالیستی. چشمِ او چشمی است که جزئیات و کلیات را به موازات یکدیگر شالوده مشاهدات می‌کند و طریقِ دیدن تاریخ را به میدانی دیگر می‌برد. ترتسانی باور دارد که انسان مدرن، در میان شتاب تکنولوژی و مصرف، از خویشتن خویش دور شده است.

او به‌جای مقاومت در برابر مرگ، از آشتی با آن سخن می‌گوید؛ از اینکه مرگ ادامه طبیعی زندگی است، نه پایان آن. به همین دلیل، «پایان» برای او آغاز نوعی بینش تازه است، نگاهی که از دل خاموشی، معنا می‌زاید. در این گفت‌وگوها، مرز میان روایت شخصی و اندیشه فلسفی از میان می‌رود؛ خواننده هم‌زمان شاهد زندگی یک انسان است و سفری ذهنی در جست‌وجوی معنا را تجربه می‌کند.

متن کتاب در عین سادگی، ژرف‌ترین دغدغه‌های انسانی را بیان می‌کند: چگونه باید زیست، چگونه باید دوست داشت، و چگونه باید رفت. این کتاب درباره پذیرش و آگاهی و یافتن زیبایی در گذرا بودن است. ترتسانی در واپسین روزهای عمرش، به ما یادآوری می‌کند که زندگی، حتی در لحظه خاموشی، می‌تواند روشنایی داشته باشد. او می‌نویسد تا بگوید هر پایانی، اگر با بینش همراه شود، آغازی است برای نوعی دیگر از بودن، بودنی آرام، آزاد و سرشار از معنا.»

بخش بزرگی از کار تیتسیانو مطالعه تاریخ بود

در بخش ژورنالیست‌ها تیتسیانو به پسرش فولکو می‌گوید: «بخش بزرگی از کار من مطالعه بود، مخصوصاً مطالعه تاریخ. نگاهی به کتابخانه‌ام بینداز و ببین چه کتاب‌هایی دارم. تعداد زیادی از آن‌ها به تاریخ هندوچین و استعمار اختصاص دارند. همه‌چیز حول همان محور می‌گشت. بخشی از آن‌ها را در سفرها همراه داشتم و می‌خواندم. بخشی دیگر در خانه بودند و بین دو سفر می‌خواندم و خودم را برای موضوع مربوطه آماده می‌کردم.

کسی که حوادث روز را در بستر تاریخی آن دنبال نکند از هیچ چیز سر در نمی‌آورد. به همین جهت باید در تمام ابعاد آن موضوع مطالعه کرد. کسی که تاریخ را نفهمد روزگار خودش را هم درک نخواهد کرد. روزنامه‌نگاری که وقایع روز را توصیف می‌کند، اگر در همان محدوده بماند، مانند کسی است که جهان را از پشت تلسکوپ می‌بیند. در حالی که تو برای دیدن دوردست‌ها به تلسکوپ نیاز داری. به همین دلیل من ارزش زیادی برای مدرسه روزنامه‌نگاری قائل نیستم. آنجا فقط تکنیک نوشتن را یاد می‌دهند اما نمی‌توانند از تو یک روزنامه‌نگار بسازند. چیزهایی کلی درباره تاریخ و جغرافی و اقتصاد را در اختیارت می‌گذارند. درنهایت خودت هستی که باید از خودت چیزی بسازی.

همان‌گونه که هیچ دانشکده ادبیاتی نمی‌تواند شاعر پرورش بدهد. کسی که می‌خواهد شاعر شود باید روی شخصیت خودش کار کند. البته دانش پایه لازم است. من آنگلوساکسون‌ها را به خاطر کارهای بنیادینی که در این زمینه کرده‌اند تحسین می‌کنم. این موضوع منحصر به ژورنالیسم نیست. کار عکاسان هم بر این پایه استوار است. از جمله عکاسان خوب یکی فلیپ جونز گریفیث عکاس و خبرنگار گاردین بود. با او در کامبوج آشنا شدم. هر چه من مطالعه کرده بودم او هم خوانده بود. هر چه من می‌دانستم او هم می‌دانست. نه برای آن‌که چیزی بنویسد، برای آنکه عکس بگیرد جالب است. این است که او یکی از بهترین عکاسان خبری دنیاست. برای آن‌که تصویری از چیزی نشان بدهی باید بدانی که چه چیزی پشت پرده در تکوین آن حادثه نقش دارد، وگرنه هر کسی می‌تواند با یک کلیک عکس بیندازد.»

همه‌چیز را باید در بستر تاریخی آن مشاهده کرد

در جایی دیکر فولکو از تیتسیانو می‌پرسد تاریخ برای تو مهم‌ترین چیز زندگی است؟ همه‌چیز تاریخ است. همه‌چیز را باید در بستر تاریخی آن مشاهده کرد و باید بگویم هرگاه که تاریخ به زایش مهمی می‌رسید آن را حس می‌کردم. در تمام دوران کار ژورنالیستی‌ام صدای پای تاریخ را به‌وضوح می‌شنیدم. هر کجا که می‌رسیدم، علائم تغییر را می‌توانستم به چشم ببینم و تشخیص بدهم که آیا در این‌جا اتفاق مهمی در شرف وقوع است یا نه. حتی شانزده سال بعد، وقتی که با یک خبرنگار سرخوشِ روسی یکی از آن تبلیغاتچی‌های رژیم، با کشتی از رود آمور می‌گذشتیم، بی‌بی‌سی خبر از کودتا علیه گورباچف داد. آغازی بود بر پایان کمونیسم.

در آن هنگام هیجانی به من دست داده بود که سر از پا نمی‌شناختم. حال موشی را داشتم که دارد با کشتی غرق می‌شود و برای نجات خودش به هر سویی می‌دود. باید از آن‌جا در می‌رفتم. باید خود را به جایی می‌رساندم که صحنه اصلی نمایش تاریخ بود. جایی که تاریخ داشت ورق می‌خورد. آن روز دو پا داشتم، دو پای دیگر قرض کردم و از آن گروه سیاحان جدا شدم و بار دیگر خود را به جریان حوادث سپردم. این بار هم داشت خطای احمقانه‌ای از من سر می‌زد. می‌خواستم خود را به هر قیمتی که شده به مسکو برسانم. خوشبختانه ندانم کاری شوروی‌ها مانع حضور من در مرکز حوادث مسکو شد. آن روز با عده‌ای سوار هواپیماری کوچکی شدیم که به مسکو می‌رفت. هواپیما باید قبل از مسکو در فرودگاه بلاگووسنسک به زمین می‌نشست.

در کمال تعجب، تراکتوری وسط باند فرودگاه به کار تعمیر آسفالت مشغول بود و هواپیما نتوانست فرود بیاید و به پرواز خود ادامه داد. با این اتفاق از کنفرانس مطبوعاتی‌ای که در مسکو جریان داشت جا ماندم. اما چه باک! در آنجا من فقط یکی از چهارصد خبرنگاری بودم که در سالن به استماع گزارش رسمی پیروزی بر کودتاچی‌ها می‌پرداخت و به خاطر تعمیر آسفالت و بازگشت هواپیما، تنها خبرنگاری بودم که شاهد فروافتادن مجسمه لنین در آسیای مرکزی شدم؛ آن هم با فریادهای «الله‌اکبر!» و بار دیگر صدای پای تاریخ در گوشم طنین‌انداز شد.

اکنون ما هستیم و گرفتاری ما با القاعده، می‌بینی چطور وقایع مختلف به هم مرتبطند؟ آدم باید کور باشد که ارتباط درونی این حوادث را نبیند و نفهمد که شکست مفتضحانه کمونیسم که زمانی ایدئولوژی محرومان به حساب می‌آمد باعث رونق بنیادگرایی اسلامی شده است. از این دیدگاه درباره مائو و هوشی‌مین هم به جای خود گفته‌اند. کسی که پیوستگی حوادث را نفهمد از تاریخ چیزی نمی‌داند.

تو می‌پرسی آن چیست که من در برخورد با تاریخ درمی‌یابم. اسمش را هر چه می‌خواهی بگذار، من آن را تاریخ می‌نامم و تقدیسش می‌کنم. شاید این تجربیات همان چیزهایی هستند که دیگران به آن تجربیات عارفانه تفاوت‌هایی داشته باشد. حداقل این‌جا سلسه مراتبی نیست. شیخی نیست که تو را از عوالم اشراقی‌ات محروم کند، خرقه‌ای را از تو دریغ بدارد و بگوید: «تو شایسته دیدار محبوب نیستی!» در این‌جا خودت هستی و دریافت‌های خودت از هستی و تفسیری که خودت، بی‌نیاز از پیر و مرشد، از عوالم خودت به دست می‌دهی.

بدون دعا و سرود و سخنرانی در سکوت تا کوره مرده‌سوزی بدرقه کنید

در بخش پایانی کتاب با نام بدرود چنین می‌خوانیم: «روی میز نامه‌ای به چشم می‌خورد با جوهر بنفش که نشان از دست‌خط پدر دارد.

قراری را که با هم گذاشتیم، در اینجا یادآوری می‌کنم: وقتی که کارم به پایان رسید با اداره صلیب سبز تماس بگیرید؛ آن‌ها به کارشان واردند. می‌آیند و بی سروصدا اقدامات لازم را انجام می‌دهند. همان‌طور که قبلاً صحبت کردیم می‌خواهم کالبدم را بسوزرانید، در تابوتی از تخته ساده، بی‌هیچ تزئینی. مرا به کلیسای کوچک ببرید و از آن‌جا بدون دعا و سرود و سخنرانی، بلکه در سکوتی که همه چیز را با خود دارد، تا کوره مرده‌سوزی بدرقه کنید. خاکسترم را در کوزه‌ای ساده تحویلتان می‌دهند. از آن‌جا می‌خواهم با خانواده‌ام به اورسینیا برگردم. این‌ها آخرین خواسته‌های من هستند. سعی کنید که کار به سادگی برگزار شود. از همه شما ممنونم و امیدوارم که بتوانید از ته دل به این ماجرا بخندید. دوستتان دارم.»

معرفی کتاب «رومولا»

1 ماه پیش

آئینه انگلستان ویکتوریایی

دربارهٔ رمان رومولا نوشته جورج الیوت با ترجمه رضا رضایی

نویسنده: طه‌حسین فراهانی

روزنامهٔ سازندگی، ۵ آبان ۱۴۰۴

 

گفت‌وگو با شیرزاد گلشاهی‌کریم در سالمرگ جان لاک

1 ماه پیش

گفت‌وگو با شیرزاد گلشاهی‌کریم در سالمرگ جان لاک؛

ضرورت بازگشت به درکی انسانی از آزادی

تساهل نه فضیلتی اخلاقی صرف، بلکه شرطی برای عقلانیت و تمشیت امور است.

به‌گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – رضا دستجردی: بیست‌وهشتم اکتبر مصادف با ششم آبان، سال‌مرگ جان لاک فیلسوف پرآوازه است. این اندیشمند انگلیسی که پدر لیبرالیسم کلاسیک شناخته می‌شود، از مهم‌ترین شارحان نظریه قرارداد اجتماعی و پیروان مکتب تجربه‌گرایی است. از لاک که از تأثیرگذارترین اندیشمندان عصر روشنگری شمرده می‌شود، آثار بسیاری همچون «جستاری در خصوص فاهمه بشری»، «رساله دوم در باب دولت»، «پرسش‌هایی درباره قانون طبیعت» و نظایر آن به‌فارسی ترجمه شده است. از میان این آثار «نامه‌ای در باب تساهل» که به‌همت نشر نی روانه بازار کتاب شده حائز اهمیت است. جان لاک در این کتاب، برای برخورداری از تساهل دو شرط اساسی را لازم می‌دانست. شرط اول این‌که وابستگی‌های مذهبی با تعلقات سیاسی که منجر به ساقط‌نمودن دولت یا حکومت می‌گردد توأم نشود. بنابراین، آن فرقه‌های مذهبی که تعلقات دینی آنان منافع ملی یک حکومت را به‌گونه‌ای به مخاطره می‌اندازد که امکان غلبه بیگانگان را فراهم می‌سازد، مشمول عمل متساهلانه قرار نمی‌گیرند. شرط دوم این‌که برخورداری از تساهل فقط از آنِ موحدان است و استفاده از امکان تساهل به ملحدان تسری نمی‌یابد. آنچه در پی می‌آید ماحصل گفت‌وگوی ایبنا با شیرزاد گلشاهی‌کریم مترجم «نامه‌ای در باب تساهل» است که از وی، آثار دیگری چون «جهان‌های صدق» و «مقدمه‌ای بر فلسفه ذهن» نیز به چاپ رسیده است.

ضرورت بازگشت به درکی انسانی از آزادی

لطفاً مقدمه‌ای در باب اندیشه جان لاک توضیح بفرمایید.

جان لاک از مهم‌ترین فیلسوفان تجربه‌گرای سده هفدهم و از پایه‌گذاران لیبرالیسم کلاسیک است. اندیشه او بر این باور استوار است که انسان موجودی خردمند و آزاد است و از حقوق طبیعیِ غیرقابل‌سلبی چون حیات، آزادی و مالکیت برخوردار است. لاک در معرفت‌شناسی، با رد ایده‌های فطریِ دکارتی، ذهن انسان را در آغاز «لوحی سفید» می‌داند که تجربه بر آن نقش می‌زند. از این منظر، منبع شناخت نه عقل محض بلکه تجربه حسی و بازتاب درونی آن است. بر همین اساس، در سیاست نیز هیچ قدرتی نمی‌تواند مدعیِ درک مطلق حقیقت یا مالکِ وجدان انسان‌ها باشد. در فلسفه امروز، این نگرش همچنان اهمیت دارد، زیرا بنیانی معرفتی برای نقد هرگونه اقتدارگرایی و دفاع از گفت‌وگوی آزاد میان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند.

چه زمینه‌های سیاسی و اجتماعی، جان لاک را به نوشتن «نامه‌ای در باب تساهل» واداشت؟

لاک در فضایی آکنده از کشمکش‌های مذهبی و سیاسی می‌زیست. انگلستانِ سده هفدهم شاهد نزاع شدید میان کاتولیک‌ها، پروتستان‌ها و فرقه‌های گوناگون بود. سرکوب مذهبی، محاکمه‌های دینی و جدال میان پادشاه و پارلمان، جامعه را به بحران کشانده بود. لاک که مدتی نیز به‌سبب گرایش‌های فکری و سیاسی‌اش به تبعید رفت، در «نامه‌ای در باب تساهل» واکنشی فلسفی و اخلاقی به این آشوب نوشت. هدف او آن بود که نشان دهد ایمانِ حقیقی را نمی‌توان به زور تحمیل کرد و دولت نباید در وجدان انسان‌ها دخالت کند. این کتاب پاسخی است به مسئله دیرینِ نسبتِ دین و قدرت، و در افق معرفتی امروز، دعوتی به بازاندیشی در مرز میان حقیقت و اقتدار است.

 

در اندیشه لاک، «تساهل» بر کدام مبنای معرفت‌شناختی استوار است؟

لاک تساهل را بر محدودیت شناخت انسانی و تجربه‌گرایی استوار می‌کند. او بر این باور است که انسان‌ها نمی‌توانند حقیقت الهی را به‌صورت یقینی دریابند؛ پس هیچ فردی حق ندارد دیگری را به عقیده خاصی وادارد. در نظر لاک، تساهل نه نشانه بی‌تفاوتی، بلکه اعترافی عقلانی به ناتوانی معرفت بشری است. این موضع از نظر فلسفی بسیار ژرف است، زیرا مبنای اخلاقیِ مدارا را در معرفت‌شناسی جست‌وجو می‌کند. در فلسفه معاصر نیز همین اصل، در قالب «عقلانیت گفت‌وگویی» یا «پلورالیسم معرفتی» تداوم یافته است، فهم مشترک از دل گفت‌وگو میان دیدگاه‌های گوناگون پدید می‌آید، نه از تحمیل حقیقتی واحد.

آرای جان لاک چه تفاوتی با هابز داشت؟

هابز دولت را نیرویی مطلق برای حفظ امنیت می‌دانست و وضعیت طبیعی را جنگِ همه علیه همه توصیف می‌کرد. در مقابل، لاک وضعیت طبیعی را قلمرو حقوق طبیعی انسان‌ها می‌دانست، جایی که افراد در آزادی و برابری زندگی می‌کنند و تنها برای پاسداری از این حقوق به تأسیس دولت رضایت می‌دهند. در اندیشه لاک، دولت خدمتگزار مردم است نه حاکم مطلق بر آنان، و اگر حقوق طبیعی شهروندان را پایمال کند، حق مقاومت وجود دارد. تفاوت معرفتی آن دو نیز در تصورشان از انسان نهفته است: هابز انسان را موجودی صرفاً خودخواه و منفعت‌طلب می‌دید، اما لاک در او توانِ عقلانی و اخلاقیِ داوری را باور داشت. همین تفاوت مبنای دو تلقی متفاوت از سیاست و مشروعیت است.

آیا نگارش این اثر بیشتر واکنش به سیاست‌های مذهبی دوران حیات لاک بود یا برآمده از یک باور فلسفی عمیق‌تر به آزادی؟

هرچند نگارش «نامه‌ای در باب تساهل» واکنشی مستقیم به فضای سرکوب مذهبی زمان لاک بود، اما ریشه آن در باور فلسفی ژرف‌تری به آزادی اندیشه نهفته است. لاک معتقد بود بدون آزادی اندیشه، نه معرفت ممکن است و نه ایمان راستین. از این‌رو، تساهل را شرط وجودیِ عقل می‌دانست: عقل تنها در آزادی شکوفا می‌شود. در جهان امروز، که اشکال نوینی از سلطه و تحمیل حقیقت ظهور یافته، این پیام لاک یادآور ضرورت دفاع از خودآیینی عقل و استقلال وجدان است؛ همان‌جایی که فلسفه به آزمون حقیقی خود می‌رسد.

به‌باور شما، بنیاد فلسفی تمایز میان «کلیسا» و «دولت» چیست؟

لاک تمایز میان کلیسا و دولت را بر اساس غایت و ابزار هر یک توضیح می‌دهد. دولت نهادی است برای حفظ نظم و حقوق طبیعی، در حالی‌که کلیسا نهادی داوطلبانه برای هدایت روحانی انسان‌هاست. ایمان، به‌زعم او، امری درونی است و اجبار بیرونی در آن بی‌معناست. دولت با قانون و مجازات سروکار دارد، اما ایمان تنها در قلمرو وجدان شکل می‌گیرد. از منظر معرفتی، این تمایز به معنای تعیین مرز میان «امر قابل اثبات تجربی» و «امر درونی و شخصی» است؛ مرزی که احترام به آن، تضمین‌کننده عقلانیت و آزادی در هر دو حوزه است.

لاک متفکر ضد دین نبود و از تکثر دفاع می‌کرد. این نظرگاه در جامعه امروز که خطر بنیادگرایی آن را تهدید می‌کند چه اهمیتی دارد؟

لاک دین را امری شخصی و عقلانی می‌دانست، نه ابزاری برای سلطه سیاسی. او از تکثر دیدگاه‌ها دفاع می‌کرد، زیرا باور داشت ایمان راستین تنها از راه آزادی وجدان پدید می‌آید. در جهان امروز که بنیادگرایی دینی و ایدئولوژیک بار دیگر سربرآورده، بازخوانی لاک یادآور این نکته است که تساهل، شرط بقا و اصالت ایمان است. از منظر معرفتی نیز، بنیادگرایی در واقع انکار آزمون عقلانی و جزمیت در باب حقیقت است. دفاع لاک از تساهل، دفاع از عقلانیتی باز و خودآگاه است؛ عقلانیتی که در تعامل با دیگری معنا می‌یابد.

 

اندیشه لیبرالیسم امروز تحت عنوان نئولیبرالیسم نقد می‌شود. لیبرالیسم لاک چه ویژگی‌هایی داشت و احیای آنچه اهمیتی دارد؟

لیبرالیسم لاک بر آزادی، عقل و اخلاق استوار بود، نه بر سود اقتصادی یا رقابت صرف. او آزادی را هم‌زادِ مسئولیت می‌دانست و مالکیت را نه امتیاز، بلکه حق طبیعی‌ای که از کار و تلاش برمی‌خیزد. نئولیبرالیسمِ امروز اغلب این بُعد اخلاقی و معرفتی را از یاد برده است. احیای لیبرالیسم لاک یعنی بازگشت به درکی انسانی از آزادی: آزادی به‌عنوان امکان تفکر، نقد، و آزمون معرفتیِ عقل در جهان مشترک. در این معنا، لیبرالیسم لاک بیش از آن‌که مکتبی اقتصادی باشد، راهی برای رشد اخلاقی و شناختیِ انسان است.

 

 

فرید زکریا از اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی سخن می‌گوید. مراد او از لیبرالیسم چیست و آیا لیبرالیسم زکریا با اندیشه لاک مشابهت دارد؟

زکریا بر این باور است که دموکراسی بدون نهادهای لیبرال، ممکن است به استبداد اکثریت یا پوپولیسم بینجامد. منظور او از لیبرالیسم، نظامی از ارزش‌ها و ساختارهایی است که از آزادی فردی، قانون‌مداری و حقوق اقلیت‌ها حفاظت می‌کند. در این معنا، زکریا ادامه‌دهنده سنت لاک است؛ زیرا لاک نیز آزادی و محدودیت قدرت سیاسی را مقدم بر اراده اکثریت می‌دانست. بااین‌حال، لاک مبنای لیبرالیسم را در معرفت و اخلاق فردی جست‌وجو می‌کند، در حالی‌که زکریا بر وجه نهادی و سیاسی آن تأکید دارد. بنابراین، میان آن دو نوعی تداوم تاریخی با تفاوت سطحِ تحلیل وجود دارد.

 

چرا به آثار جان لاک علاقمند شدید و از میان آثار او به‌سراغ این کتاب و اندیشه سیاسی او رفتید؟

«نامه‌ای در باب تساهل» از معدود آثاری است که در آن فلسفه نظری به‌گونه‌ای مستقیم با مسئله زیست انسانی پیوند می‌خورد. لاک در این اثر نشان می‌دهد که تساهل نه فضیلتی اخلاقی صرف، بلکه شرطی برای عقلانیت و تمشیت امور است. توجه به لاک از همین‌جا برمی‌خیزد، از تلاقی میان عقل، آزادی و ایمان. این اثر، دعوتی است به بازاندیشی در اینکه چگونه می‌توان در جهانی چندصدا، حقیقت را نه در حذف دیگری، بلکه در گفت‌وگو با او جست. در زمانه‌ای که فلسفه نیز باید بار دیگر خود را در برابر آزمون حقیقت و مدارا بیازماید، اندیشه لاک همچنان الهام‌بخش و راه‌گشا است.

معرفی مجموعهٔ پژوهش‌های اجتماعی

1 ماه پیش

به مناسبت انتشار مجموعه پژوهش‌هاي اجتماعي درباره ايران

درباره اينجا و اكنون

محسن آزموده

چهارمين شماره از مجموعه پژوهش‌هاي اجتماعي درباره ايران در نشر ني، با عنوان «افيون‌زدگان» نوشته اصغر ايزدي جيران منتشر شد. اين كتاب عنوان فرعي‌اش «مردم‌نگاري در جنوب تهران» است، روايت‌هايي تكان‌دهنده، سرراست و بي‌واسطه از زندگي نويسنده در محله‌هايي فقيرنشين است، در كنار مردماني كه از فقر شديد و عمدتا از اعتياد رنج مي‌برند. توصيف از نزديك و هم‌دلانه اصغر ايزدي جيران، استاد مردم‌شناسي دانشگاه تهران از اين مردمان و شيوه زندگي‌شان، با توضيح‌هاي كليشه‌اي رايج و از دريچه تعبيرهايي رايج چون «آسيب‌شناسي اجتماعي» فاصله گرفته و تصويري زنده و تا سر حد امكان واقعي و – باز تاكيد مي‌كنم- تا سر حد امكان بدون پيش‌داوري از زندگي آنها ارايه مي‌كند. روايت او از ساكنان دو محله «لب خط» و «دروازه غار» صرفا بر تيرگي‌ها و سياهي‌ها متمركز نشده، او همچنين نكوشيده قصه‌اي پر آب‌چشم و سوزناك و به اصطلاح سانتي‌مانتال از وضعيت اين محله‌ها و ساكنانش ارايه كند. او همچنين دچار خطاي جزئي‌نگري و نقالي نشده و در كنار عوامل فردي و شخصي و روان‌شناختي، از تاثير عوامل كلان و سياست‌گذاري‌ها و برنامه‌ريزي‌ها غافل نشده و كوشيده همه‌چيز را در كنار هم ببيند. او براي اين شكل بينش، همچنين از ابزارهاي نظري و مفهومي بهره گرفته و جابه‌جا با فاصله گرفتن از موضوع مورد مشاهده، نظريه‌ورزي‌ها و مفاهيمي را كه براي فهم دقيق‌تر و درست‌تر وضعيت به كار مي‌آيند، به خدمت گرفته است. 
براي نمونه او در جايي از كتاب، بعد از شرح زندگي دردبار و سراسر رنج ثريا، زني معتاد كه شوهر معتادش او را عاصي كرده و سرگذشتي سياه را براي ثريا و بچه‌هايش و خودش رقم زده، چنين نتيجه‌گيري مي‌كند: «زندگي ثريا… را نظام‌هاي در هم تنيده‌اي از سطح فردي تا بين‌المللي خراب كرده‌اند كه از پايين به بالا عبارتند از: تربيت خانوادگي و خلق و خوي تنبل شوهر كه امور را به خدا حواله مي‌داد، فرهنگ سنتي ازدواج در سن پايين كه خود او هم آن را در مورد دخترش، كه حتي يك سال كوچك‌تر از ثريا در زمان ازدواج بود، به اجرا گذاشت، جامعه زندانيان مواد كه شوهرش را كريستالي و قرصي كردند، بازار مواد منطقه رنج در مشهد كه كار در خانه تيمي فروش مواد را به شوهر پيشنهاد داد، مهاجرت‌هاي غيرقانوني از مرز پاكستان به شرق ايران كه باعث آشنايي خانواده ثريا با خانواده يك بلوچ پاكستاني بدون شناسنامه شد. به اين ترتيب خلق و خوي فردي، فرهنگ محلي ازدواج، فرهنگ نهادي زندان، الگوي بازار مواد و مهاجرت‌هاي بين‌المللي در هم مي‌پيچند تا «يك زندگي» را پيكربندي كنند.» (ص 78) 
درباره اين كتاب و اهميت و ضرورت آن بهتر است همكاران سرويس‌هاي اجتماعي كه تخصص و آشنايي بيشتري با موضوع دارند، بنويسند و توضيح دهند. من در اين مختصر و با اشاره به اين كتاب خوب و خواندني، مي‌خواستم به نكته ديگري اشاره كنم و آن قرار گرفتن اين كتاب در مجموعه‌اي تازه است كه بالاتر به آن اشاره شد. چنان كه اشاره شد، «افيون‌زدگان» چهارمين شماره از مجموعه «پژوهش‌هاي اجتماعي درباره ايران» است و سه مجلد قبلي آن عبارتند از: «تشيع، همبستگي و مخاطره هويت‌گرايي: ادوار اجتماعي فعاليت‌هاي خيريه نهاد دين» نوشته آرمان ذاكري، «انقلاب در صنعت سيمان» نوشته سارا كريمي و «قشربندي اجتماعي در بلوچستان: از دوره قاجاريه تا پس از انقلاب 1357» نوشته داريوش مباركي. 
وجه اشتراك بسيار مهم و قابل توجه همه اين آثار آن است كه از آثار معمول و مرسوم اصطلاحا جامعه‌شناسي در ايران فاصله مي‌گيرند و به اينجا و اكنون جامعه ايران مي‌پردازند، خواه آنها كه نگرشي تاريخي دارند و مي‌كوشند وضعيت كنوني جامعه را از منظري تاريخي و در زماني مورد بررسي قرار دهند و به معناي دقيق كلمه توضيح دهند كه جامعه يا اجتماع مورد بررسي يا وضعيت اجتماعي مد‌نظر چگونه چنين شده و خواه آنها كه برشي از لحظه‌هاي حال را برجسته و مورد تحقيق و مداقه قرار مي‌دهند و به توصيف عميق و گسترده آن مي‌پردازند.به عبارت ديگر اين كتاب‌ها از آثار خسته‌كننده و پرمدعايي كه بخش عمده آنها به نظريه‌بازي‌ها و ادعاهاي قلنبه‌سلنبه اختصاص يافته، متفاوتند، كتاب‌ها و مقالاتي كه به زبان‌هايي زرگري اسم يك كاميون نظريه‌پرداز و فيلسوف و كتاب را سر هم مي‌كنند و بعضا در نهايت هيچ توضيح و تبييني از آنچه في‌الواقع در جريان است، ارايه نمي‌كنند يا در نهايت نتيجه مي‌گيرند كه ما درباره اينجا و اكنون هيچ چيز نمي‌توانيم بگوييم و به قول يكي از جامعه‌شناسان، لحظه حال را معلق مي‌كنند و وامي‌نهند، آن هم پشت الفاظي پر طمطراق و عامه‌پسند مثل زوال و انحطاط و استبداد تاريخي و امتناع و … 
انتشار و ترويج كتاب‌ها و آثاري مثل افيون‌زدگان را بايد به فال نيك گرفت و اميدوار بود كه بخشي از اهالي علوم اجتماعي، اگر نه همه ايشان، دست از سر نظريه‌ها و مفاهيم بر دارند يا به تعبير بهتر آنها را براي توضيح و تبيين اينجا و اكنون به كار گيرند. اين سخن البته به معناي نفي و طرد نظريه‌ورزي يا تامل بر مفاهيم نيست. سخن بر سر انحصار و تورم است. قطعا جامعه‌شناسي و علوم اجتماعي از رويكردها و رهيافت‌هاي گوناگون شكل گرفته و همه آنها بايد مورد توجه قرار گيرد. ايدون باد. با اميد. 

لینک معرفی

مروری بر رمان «رومولا»

1 ماه پیش

روح بیدار خیرخواه/مروری بر رمان رومولا اثر جورج الیوت که داستان زنی در فلورانس عصر رنسانس را روایت می‌کند

فرزاد قرائتی

 

«رومولا» پنجمین رمان مری ان ایوانز ملقب به جورج الیوت (1880 ـ 1819) است. او که با نام مستعار مردانه می‌نوشت تا اطمینان یابد آثارش مورد توجه جدی خوانندگان قرار می‌گیرد، رمان‌هایی چون «صحنه‌هایی از زندگی کشیشان»، «ادام بید»، «آسیاب رودخانه فلاس» و «سایلاس مارنر» را پیش از «رومولا» نوشت و پس از «رومولا» هم رمان‌های «فلیکس هولت»، «میدل مارچ» و «دانیل دروندا» را تألیف کرد. 

جورج الیوت در سلسله رمان‌نویسان بزرگ انگلیسی در قرن نوزدهم ـ که از جین آستین و خواهران برونته آغاز می‌‌شود و به چارلز دیکنز و تاماس هاردی می‌رسد ـ به‌خصوص به‌سبب مهارت و ژرف‌بینی‌اش در توصیف انگیزه‌ها، مقامی ویژه و منحصربه‌فرد دارد؛ به‌طوری‌که بسیاری از نقادان مدرن او را بزرگترین رمان‌نویس قرن نوزدهم می‌دانند. «رومولا» نیز اثری است سترگ که در زمان خود با تأیید و تحسین اهل فن مواجه شد. هنری جیمز، نویسنده و منتقد بلندآوازه آمریکایی در سال ۱۸۸۵ (یعنی 20 سال بعد از آن‌که رمان را خواند) بار دیگر نظر داد که؛ «رومولا» روی‌هم‌رفته بهترین اثری است که جورج الیوت نوشته است.

عزم کاری متفاوت در رمان تاریخی

رمان «رومولا» به‌دلایلی از دیگر رمان‌های جورج الیوت متمایز می‌شود. این رمان، رمان تاریخی بلندآوازه‌ای است که برخلاف رمان‌هایی مانند «میدل مارچ» و «ادام بید» که محیط وقایع در آن‌ها عموماً روستاهای انگلستان است، حوادث آن در فلورانس دوره رنسانس می‌گذرد. 

در دهه ۱۸۶۰، سنت رمان تاریخی در انگلستان کاملاً جاافتاده و معتبر بود. رمان‌های سر والتر اسکات 30سال بعد از مرگ او همچنان خواننده داشت و دو نویسنده پرطرفدار روزگار، چارلز دیکنز و ویلیام تاکری، رمان‌هایی نوشته بودند که وقایع آن‌ها در برهه‌هایی تاریخی روی می‌داد. گوستاو فلوبر در فرانسه داشت «سالامبو» را به پایان می‌رساند و تالستوی نیز در روسیه «جنگ و صلح» را شروع کرده بود. جورج الیوت که در سفر تابستان ۱۸۶۰ به ایتالیا، به فکر نوشتن «رومولا» افتاده بود، می‌خواست «در رمانس تاریخی، کاری بکند نسبتاً متفاوت» با آنچه پیش‌تر از او نوشته بودند.

جورج الیوت، دو بار به فلورانس رفته و مواد و مصالح بسیار برای رمانش فراهم کرد. او علاوه بر مشاهداتش، متن‌های مختلفی (اعم از متن‌های تاریخی گذشتگان و نوشته‌های معاصران) را مطالعه کرد. خوانندگان در سراسر این رمان با اطلاعات گوناگون سیاسی، هنری، مذهبی و اجتماعی روبه‌رو می‌شوند. همچنین اشارات و تلمیحات ادبی، اخلاقی، فلسفی، اساطیری و تاریخی موجود در متن، از فضل و دانش نویسنده و البته گستره مطالعاتش، حکایت می‌کند اما او همه این‌ها را در کل واحدی ممزوج می‌کند.

جنبه‌های شک و ایمان، نظریه تکامل، نقد متون مقدس، تأمل در باب «مسئله زنان»، مباحث علمی و پزشکی، تعلیم و تربیت، اصلاحات اجتماعی و امثال آن نیز در آثار جورج الیوت زیاد رخ می‌نماید و به‌همین‌سبب، آرا و عقاید درباره او گوناگون و گاه متضاد بوده است و تنوع و تضاد این دیدگاه‌ها نشان‌دهنده بغرنجی کار در مواجهه با آثار اوست.

تناقض‌های یک ازدواج 

داستان «رومولا» در ۹ آوریل ۱۴۹۲ شروع می‌‌شود و در ۲۳ مه ۱۴۹۸ به پایان می‌رسد. صحنه رمان، شهر فلورانس در اوج دوره رنسانس است. در این برهه شش‌ساله شاهد تحولات بزرگ سیاسی و اجتماعی، یورش‌ها، توطئه‌ها و تلاش‌های ناکام و کامیاب و دگرگونی زندگی آدمیان هستیم. در متن چنین رویدادهای سرنوشت‌سازی ـ که با تغییر حکومت، انقلاب و دگرگونی شیوه زندگی مردم همراه است ـ شرح‌حال زن جوانی را می‌خوانیم که اسم‌اش رومولاست؛ شخصیتی ساخته و پرداخته خیال جورج الیوت که در متن وقایع ریز و درشت تاریخی، هم تأثیر می‌پذیرد و هم تأثیر می‌گذارد. او دختری باهوش و تحصیلکرده است که در کنار پدری نابینا و دانشمند، زندگی منزوی اما اندیشه‌ورزانه‌ای دارد.

ازدواج او با مردی به‌نام تیتو میلو ـ یک مهاجر یونانی خوش‌ظاهر و جاه‌طلب ـ آغاز تغییراتی بزرگ در زندگی‌اش است. تیتو در ظاهر، مردی خوش‌رفتار و موفق است، اما در عمل، از هر فرصتی برای پیشرفت شخصی‌اش استفاده می‌کند؛ حتی اگر به دیگران آسیب بزند. چند شخصیت مهم دیگر رمان نیز محصول تخیل نویسنده‌اند، اما بقیه شخصیت‌های این رمان، واقعیت تاریخی دارند و در متن تاریخ حرکت می‌کنند. برای نمونه، حضور نیکولو ماکیاولی در این رمان و بیان نظریاتش از زبان خودش است. 

در گذار از استبداد به جمهوری

لازم به ذکر است که در قرون یازدهم و دوازدهم میلادی، به‌تدریج نوعی از حکومت در فلورانس برقرار شد که اداره آن به‌عهده شورایی منتخب از نمایندگان 21صنف بود. اما در اواخر قرن چهاردهم این وضعیت به‌تدریج تغییر کرد، تعداد نمایندگان کمتر شد، اختیارات قانون‌گذاری آن‌ها نیز کاهش یافت و فلورانس عملاً تحت حاکمیت الیگارشی اشراف قرار گرفت که در اقلیت بودند.

در میان خاندان‌های حاکم، خاندان مدیچی ثروتمندتر بود و در اواسط قرن پانزدهم حاکم بلامنازع فلورانس شد. حکومت این خاندان روشن‌اندیش و خیرخواه اما عملاً استبدادی بود و به‌رغم شکل جمهوری، لورنتسو مدیچی تا روز مرگ‌اش به دلخواه خود حکومت کرد.

وقایع رمان از فردای مرگ لورنتسو آغاز می‌شود. سپس جمهوری اعاده می‌‌شود و جناح مردمی به رهبری جیرولامو ساوونارولا به قدرت می‌رسد و حکومت استبدادی 60‌ساله خاندان مدیچی پایان می‌یابد. جزئیات این گذار از حکومت لورنتسو به حاکمیت ساوونارولا به تفصیل در رمان آمده است. در جریان این تحولات بزرگ، زندگی انسان‌ها نیز دگرگون می‌شود.

علاوه بر شرح حال قهرمانان رمان، خواننده با مواضع و رفتارهای شخصیت‌های تاریخی تأثیرگذار آن برهه تاریخی نیز آشنا می‌شود، اما هستند کسانی که معتقدند جورج الیوت در نگارش این رمان تاریخی، نیم‌نگاهی هم به دوره و زمانه خودش داشته است و البته این ویژگی همه رمان‌های تاریخی است. با شرح وقایع گذشته، ما عملاً وصف حال می‌کنیم و با مطالعه تاریخ می‌خواهیم اوضاع روزگار خودمان را بهتر بشناسیم.

منبع: روزنامهٔ هم‌میهن، پنجشنبه، ۱ آبان ۱۴۰۴

نشست نقد و بررسی کتاب «افیون‌زدگان»

2 ماه پیش

زندگی با طرد شدگان

اتنوگرافی بدون حضور فعال محقق ممکن نیست

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -فاطمه مهاجری: کتاب «افیون‌زدگان؛ مردم‌نگاری در جنوب تهران» اثر اصغر ایزدی‌جیران پژوهشی مردم‌شناسانه درباره دو محله لب خط و دروازه غار تهران است. نویسنده استاد مردم‌شناسی است و برای نشان دادن وضعیت زندگی معتادان ساکن در این محله‌ها مدتی را در آنجا زندگی کرده و گزارشی دست اول و بحث‌برانگیز ارائه کرده است. نشست نقد و بررسی این کتاب عصر روز دوشنبه ۲۸ مردادماه به همت نشر نی برگزار شد. در این نشست، دکتر مهرداد عربستانی، عضو هیئت علمی گروه مردم‌شناسی دانشگاه تهران، دکتر شیوا علینقیان، پژوهشگر و دارنده دکترای انسان‌شناسی فرهنگی، دکتر رضا تسلیمی تهرانی، استادیار جامعه‌شناسی در پژوهشگاه فرهنگ و هنر، و دکتر اصغر ایزدی‌جیران، مولف کتاب و عضو هیئت علمی دانشگاه تبریز، به ایراد سخن پرداختند. دکتر فرزاد نعمتی مدیریت این جلسه را به عهده داشت. در ادامه گزارشی از این نشست از نظر می‌گذرد.

عکس‌های دروازه غار از امیر جدیدی

زندگی با طرد شدگان

 

ثبت واقعیت اجتماعی یکی از تلخ‌ترین لایه‌های زیست شهری در تهران

مهرداد عربستانی سخنران نخست این نشست بود. او در آغاز سخنان خود با اشاره به مضمون کلی کتاب گفت: در این اثر، به مسئله جنگ، خشونت، فقر و وضعیت اجتماعی گروه‌های حاشیه‌نشین جنوب تهران پرداخته شده است. یکی از محورهای اصلی کتاب، مسئله خشونت پلیس در برخورد با معتادان و به‌حاشیه‌رانده‌شدگان است، اما به نظر می‌رسد مفهوم “خشونت دولتی” در اینجا بیش از حد محدود شده و صرفاً به رفتار پلیس تقلیل یافته است. در حالی‌که پلیس خود بخشی از یک ساختار کلان‌تر است و باید به این پرسش پرداخت که چرا چنین خشونتی در بستر اجتماعی و سیاسی خاصی شکل می‌گیرد.

به گفته عربستانی، تمرکز صرف بر وجه انتظامی ماجرا، می‌تواند مانع از درک لایه‌های عمیق‌تر خشونت شود. او توضیح داد: پلیس در هر جامعه‌ای وظیفه انتظام و کنترل اجتماعی را بر عهده دارد و در این مسیر ممکن است اعمال خشونت نیز صورت گیرد؛ خشونتی که البته قابل نقد است. اما نقد علمی تنها با مشاهده این سطح از واقعیت به دست نمی‌آید، بلکه باید سازوکارهایی را که این خشونت را ممکن می‌سازند نیز تحلیل کرد. وقتی خشونت دولت صرفاً در رفتار پلیس خلاصه شود، بخش بزرگی از سازوکارهای ساختاری و نهادی نادیده می‌ماند.

وی با تاکید بر لزوم گسترش دامنه تحلیل در چنین پژوهش‌هایی گفت: ما نیاز داریم که استدلال‌های تحقیق و زاویه نگاه‌مان به سطوح مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رسوخ کند تا پدیده‌ها فقط در سطح تجربی و عاطفی باقی نمانند. اگر صرفاً با نگاهی همدلانه و احساسی، معتادان یا حاشیه‌نشینان را به عنوان انسان‌هایی رنج‌دیده ببینیم، بخش مهمی از تحلیل را از دست داده‌ایم. وظیفه پژوهشگر علوم اجتماعی، فراتر رفتن از روایت رنج و تلاش برای تبیین سازوکارهایی است که این رنج را تولید و بازتولید می‌کنند.

 

زندگی با طرد شدگان
مهرداد عربستانی

عربستانی افزود: پژوهش میدانی در انسان‌شناسی باید بتواند میان تجربه زیسته و تحلیل نظری تعادل برقرار کند. در غیر این صورت، متن مردم‌نگارانه بیش از آن‌که تحلیلی باشد، صرفاً به ثبت رنج‌ها و احساسات می‌پردازد و کارکرد نظری خود را از دست می‌دهد.

او گفت: در کتاب تنها به‌صورت گذرا به مفهوم اقتصاد سیاسی اشاره شده، در حالی‌که این حوزه می‌توانست نقش محوری در تحلیل ایفا کند. ارجاعات نظری که در کتاب آمده، به پژوهشگرانی اشاره دارد که خودشان مقالات مستقلی در باب اقتصاد اعتیاد نوشته‌اند، اما در متن، به محتوای این آثار پرداخته نشده است.

او با استناد به آثار بوردیو یادآور شد: بوردیو در آثارش به‌روشنی نشان می‌دهد که چگونه سیستم درمانی و ساختار سلامت در جوامع مدرن، خود بخشی از چرخه اقتصاد است. در مورد اعتیاد نیز، کلینیک‌های ترک اعتیاد به مثابه نهادهایی اقتصادی عمل می‌کنند؛ نهادهایی که همواره مشتری دارند، زیرا بیماران پس از ترک، اغلب دوباره بازمی‌گردند. این بازگشتِ مداوم، چرخه‌ای از درآمد پایدار برای سیستم درمانی ایجاد می‌کند.

او ادامه داد: البته طبابت و درمان اساساً چنین چرخه‌ای دارند، اما در مورد اعتیاد، این سازوکار معنای اقتصادی و سیاسی خاصی پیدا می‌کند. بوردیو نشان می‌دهد که چگونه نظام درمانی با ارائه درمان‌های موقت، افراد را دوباره به چرخه تولید بازمی‌گرداند تا به‌عنوان نیروی کار به اقتصاد کشور خدمت کنند. این نگاه، افق جدیدی برای فهم ارتباط میان سیاست، بدن و کار می‌گشاید. به همین دلیل، انتظار می‌رفت در کتاب ایزدی‌جیران نیز این رویکرد به شکل برجسته‌تری دنبال شود.

عربستانی در بخش دیگری از سخنان خود، به ساختار روایی و سبک نوشتار کتاب پرداخت و گفت: یکی از نکاتی که برای من در این کتاب نامأنوس بود، حضور پررنگ نویسنده در متن است. در بسیاری از بخش‌ها احساس می‌شود که خود نویسنده روی صحنه حضور دارد و روایت را از منظر شخصی خویش پیش می‌برد؛ گویی این خود اوست که داستان زندگی‌اش را بازگو می‌کند.

او در ادامه افزود: البته خودآگاهی پژوهشگر نسبت به جایگاهش در میدان تحقیق، یکی از مفاهیم مهم در انسان‌شناسی معاصر است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت. اما زمانی‌که این آگاهی بیش از اندازه در متن نفوذ کند، خطر آن وجود دارد که پژوهش از تمرکز بر موضوع فاصله بگیرد و به نوعی روایت درون‌گرایانه و شخصی تبدیل شود.

عربستانی در ادامه گفت: به نظر من بخش‌هایی از کتاب بیش از آنکه یک اتنوگرافی تحلیلی باشند، شبیه به یادداشت‌های روزانه پژوهشگر هستند؛ یادداشت‌هایی که پژوهشگران معمولاً در طول میدان تحقیق از وقایع روزمره ثبت می‌کنند. این بخش‌ها، با وجود جذابیت روایی، از حیث تحلیل کمتر غنی‌اند و گاه از نظر محتوایی به دایره‌ای از مشاهدات تکرارشونده شباهت پیدا می‌کنند.

 

او برای توضیح این نکته به یک نمونه کلاسیک اشاره کرد و گفت: «در اثر معروف مالموی درباره اچ‌آی‌وی و استرس در استرالیا، تفاوت میان یادداشت‌های میدانی و متن اتنوگرافیک به‌روشنی رعایت شده است. مالموی در آن کتاب جزئیات فراوانی را ثبت می‌کند، اما در عین حال، با تحلیل دقیق، آن‌ها را به یک روایت منسجم و نظری پیوند می‌دهد. در حالی‌که در کتاب افیون‌زدگان گاهی احساس می‌شود که بخش‌هایی از یادداشت‌های میدانی مستقیماً وارد متن نهایی شده‌اند، بدون آنکه به سطح تحلیل ارتقا پیدا کنند.»

او افزود: این مسئله لزوماً ضعف نیست و می‌تواند به سبک شخصی نویسنده مربوط باشد. اما از منظر اتنوگرافی کلاسیک، انتظار می‌رود میان روایت میدانی و تحلیل نظری تمایز حفظ شود. گاه در متن، اطلاعاتی وجود دارد که صرفاً به توصیف جزئیات وقایع محدود می‌شود و ارزش تحلیلی ندارد.

دکتر عربستانی در ادامه سخنانش تصریح کرد: «بخشی از ویژگی‌های روایی کتاب ممکن است به روحیه و سبک شخصی آقای دکتر ایزدی‌جیران بازگردد. ایشان در آثار خود همواره کوشیده‌اند از روایت‌های شخصی، صمیمی و جزئی‌نگر استفاده کنند تا به زندگی روزمره سوژه‌هایشان نزدیک شوند. با این حال، اگر این حضور و روایت شخصی بیش از اندازه پررنگ شود، خطر آن وجود دارد که متن از تحلیل فاصله بگیرد و به خاطره‌نویسی نزدیک شود.»

او ادامه داد: در بخش‌هایی از کتاب احساس می‌شود که نویسنده بیش از آنکه تحلیل‌گر میدان باشد، به‌صورت ناخودآگاه در روایت غوطه‌ور شده است. این امر باعث می‌شود خواننده گاهی با احساسی دوگانه مواجه شود: از یک سو با روایت‌های انسانی و تاثیرگذار روبه‌رو است، و از سوی دیگر، به دنبال چارچوب تحلیلی منسجمی می‌گردد که این روایت‌ها را به نظریه پیوند دهد.

عربستانی سپس به تفاوت میان روایت اتنوگرافیک و ناداستان اشاره کرد و گفت: «در ادبیات مردم‌نگاری، مرز میان اتنوگرافی و ناداستان اجتماعی بسیار باریک است. ناداستان‌ها می‌توانند روایی و جذاب باشند، اما اگر تحلیل در آن‌ها کمرنگ شود، از ارزش علمی کاسته می‌شود. از سوی دیگر، اتنوگرافی اگر بیش از حد تحلیلی شود و از روایت انسانی فاصله بگیرد، خوانایی و تأثیرگذاری خود را از دست می‌دهد. هنر پژوهشگر در برقراری تعادل میان این دو است.»

او با اشاره به نمونه‌هایی از آثار فارسی و خارجی گفت: به عنوان مثال، کتاب “اهل هوا” اثر غلامحسین ساعدی، هرچند نویسنده‌اش انسان‌شناس نیست، اما نمونه‌ای از ناداستانی دقیق و خواندنی است که به‌خوبی توانسته فرهنگ و زیست مردم جنوب را بازنمایی کند. در آثار خارجی نیز نمونه‌هایی مانند نوشته‌های ابوعوده وجود دارد که از روایت ناداستانی برای تبیین مسائل اجتماعی بهره گرفته‌اند. در چنین آثاری، روایت و تحلیل در کنار هم پیش می‌روند و نتیجه، متنی است که هم خواندنی است و هم آموزنده.

او در پایان گفت: کتاب افیون‌زدگان ظرفیت بالایی برای گسترش در مسیر تحلیلی خود داشت. اگر نویسنده بیش از این به جنبه‌های اقتصاد سیاسی و سازوکارهای نهادی اعتیاد توجه می‌کرد، می‌توانست به اثری تبدیل شود که هم روایت انسانی و هم تحلیل ساختاری را در کنار هم دارد. با این حال، ارزش کار در این است که تلاشی صادقانه برای مشاهده و ثبت واقعیت اجتماعی یکی از تلخ‌ترین لایه‌های زیست شهری در تهران صورت گرفته است.

 

زندگی با طرد شدگان
شیوا علینقیان

نگاه آسیب‌محور به محله

شیوا علینقیان سخنران بعدی این نشست بود. به گفته علینقیان، نخستین امتیاز کتاب در روایت‌گری روان و شجاعانه آن است؛ در بدنه علوم اجتماعی کمتر اثری را می‌بینیم که تا این اندازه خواندنی و خوش‌ریتم باشد. اغلب متون این حوزه خشک و سنگین‌اند، اما نویسنده در این کار جسارت و هیجان نوشتن را دارد، چیزی می‌نویسد که مخاطب احساس می‌کند در حال رخ دادن است. این انرژی در متن، نقطه قوت بزرگی است.

او در ادامه به توصیف رویکرد مردم‌نگارانه اثر پرداخت و گفت: از منظر بازتاب صداهای مشارکت‌کنندگان، اثر موفق است. تجربه، احساس، زبان بدن، سکوت و شیوه‌های ابراز رنج در کتاب به شکلی قابل قبول بازنمایی شده است. نویسنده توانسته تا حد زیادی به فضای میدانی و زیست واقعی آدم‌ها نزدیک شود.

با این حال، وی تاکید کرد که در کنار همه این نکات مثبت، دو محور انتقادی را باید جدی گرفت. نخست، فقدان نگاه تاریخی در مواجهه پژوهشگر با میدان تحقیق است. او در این‌باره توضیح داد: «وقتی از محله‌ای مثل لب خط سخن می‌گوییم، انتظار می‌رود با نوعی نگاه تاریخمند به مسئله نزدیک شویم. حتی وجه تسمیه‌ی خود لب خط، ریشه در تاریخ طرد اجتماعی دارد. اما در کتاب، این لایه تاریخی چندان گشوده نمی‌شود. محله لب خط و شوش از گذشته تا امروز حامل گفتمان‌های رسانه‌ای و سیاستی متعددی درباره فقر، اعتیاد و مطرودان اجتماعی بوده‌اند. به نظر من اگر نویسنده این بستر تاریخی را جدی‌تر می‌دید، عمق تحلیلی کار بیشتر می‌شد.»

او افزود: در ادبیات عربستان می‌گویند پژوهشگر خودش روی استیج ایستاده است؛ در این کتاب هم گاهی چنین وضعی رخ می‌دهد، چون پژوهشگر به اندازه کافی تاریخ را وارد کار نمی‌کند و به همین دلیل فاصله میان او و میدان به‌درستی آشکار نمی‌شود.

دومین نقد او به نحوه تقلیل تجربه زیسته مردم لب خط به مسئله اعتیاد مربوط بود. او گفت: «نویسنده در جایی اشاره می‌کند که کارش بدل شده به مردم‌نگاری دارو، چون دارو و مواد مخدر در زندگی مردم لب خط حضور پررنگی دارد. اما من معتقدم نباید تجربه مردم این محله را صرفاً از دریچه‌ی اعتیاد فهمید. این رویکرد خطر آن را دارد که پژوهشگر، ناخواسته در دام همان گفتمانی بیفتد که می‌خواهد علیه آن سخن بگوید؛ یعنی نگاه آسیب‌محور به محله.»

او ادامه داد: در لب خط بی‌شمار نهاد مدنی فعال‌اند؛ از خیریه‌ها تا سازمان‌های مردم‌نهاد. نخستین مواجهه بسیاری از ما با این مناطق از همین مسیرها بوده است. در حالی که در کتاب، این حضور و نقش متنوع نهادهای مدنی چندان باز نمی‌شود. جالب اینکه اطلاع‌رسان اصلی نویسنده در کتاب، از اعضای جمعیت امام علی است؛ کسی که در همان شبکه فعالیت می‌کرده. بنابراین انتظار می‌رفت نویسنده به پیوند میان این نهادها و زیست مردم بیشتر بپردازد.

به گفته علینقیان، نادیده‌گرفتن نقش نهادهای مدنی باعث می‌شود تصویر کتاب از میدان اجتماعی یک‌بعدی شود: «من با خانواده‌های زیادی در لب خط کار کردم که با وجود درگیری با فقر و آسیب، اعتیاد دغدغه اصلی‌شان نبود. بزرگ‌کردن بیش از حد مسئله اعتیاد، خطر آن را دارد که ساکنان لب خط دوباره قربانی نوعی خشونت معرفت‌شناختی شوند؛ یعنی فقط از زاویه اعتیاد دیده شوند و نه به‌عنوان انسان‌هایی با پیچیدگی‌های اجتماعی گوناگون.»

او برای روشن‌تر شدن این نکته، از تجربه میدانی خود مثال زد: «در همان محلات، نهادهای مدنی در حال ساختن نوعی زندگی شبه‌طبقه‌متوسطی‌اند. زنانی که می‌دانند زندگی‌شان در چرخه فقر و خشونت گیر کرده، در ارتباط با این نهادها با الگوهای دیگری از زندگی مواجه می‌شوند و در جدالی بی‌پایان‌اند تا از سرنوشت محتوم خود فراتر روند. این تلاش‌ها، خود نوعی رنج اجتماعی است؛ رنجی که کمتر در متن دیده می‌شود.»

وی تاکید کرد که فهم رنج در این مناطق باید فراتر از اعتیاد و فقر صرف باشد: «زنانی که با فرزندان معلول خود در کانکس‌ها زندگی می‌کنند یا مادرانی که هر روز برای گفتاردرمانی و فیزیوتراپی در صف نهادهای حمایتی می‌ایستند، نمونه‌هایی از تلاقی چندگانه‌ی فقر، طرد، و تحقیرند. آن‌ها در فرایند کمک‌خواهی دوباره تحقیر می‌شوند، وقتی به آن‌ها گفته می‌شود حتی فارسی بلد نیستند. این هم بخشی از همان بازتولید مداوم رنج است.»

او در بخش دیگری از سخنانش افزود: نویسنده با تمرکز بر اعتیاد، از دیگر اشکال رنج مثل خشونت خانگی و تبعیض‌های درون‌محلی غافل مانده است. در لب خط و دروازه غار، سلسله‌مراتب تازه‌ای میان گروه‌های قومی و مهاجر شکل گرفته؛ مثلاً برخی از مهاجران بلوچ نسبت به افغان‌ها موقعیت فرادست‌تری پیدا کرده‌اند. این خود نشان می‌دهد که رنج اجتماعی لایه‌های متقاطع دارد.

علینقیان با اشاره به پژوهش‌های مشابه در این حوزه گفت: در همان دوره، سپیده سقف میان در پایان‌نامه‌اش درباره زنان محله دروازه غار، نگاه تاریخی‌تر و چندوجهی‌تری داشت. او گروهی از زنان را در پارک حقانی دنبال می‌کرد که حلقه کتاب‌خوانی تشکیل داده بودند. این نوع مواجهه می‌تواند چشم‌انداز متفاوتی از عاملیت زنان در همان فضاها ارائه دهد.

او تاکید کرد که هرچند نویسنده در کتاب از سوژه زن هم سخن گفته و گفتگوهایی با زنانی چون «ثریا» آورده است، اما جهان اجتماعی این زنان به‌طور کامل ساخته نشده: در بخش‌هایی از کتاب، زن می‌گوید من مادر بدی هستم و پاسخ می‌شنود که نه، فقط باید اعتیادت را کنار بگذاری. اما این پاسخ ساده‌انگارانه است. عاملیت این زنان پیچیده‌تر از این است. در حالی‌که خود آن‌ها در لایه‌های گوناگون انقیاد، خشونت و تلاش برای بقا در حرکت‌اند.

او در جمع‌بندی سخنانش گفت: اگر تجربه زیسته لب خط را فقط به اعتیاد فروبکاهیم، درواقع خودمان به نوعی همان خشونت معرفت‌شناختی را بازتولید کرده‌ایم؛ خشونتی که می‌خواهد اهالی این محله را تنها از دریچه رنج و وابستگی ببیند. در حالی‌که رنج آن‌ها بسیار پیچیده‌تر است و در تلاقی فقر، جنسیت، مهاجرت، خشونت خانگی و تلاش برای عاملیت شکل می‌گیرد.

علینقیان در پایان بر ارزش کار نویسنده تاکید کرد و گفت: من از خواندن کتاب لذت بردم و برای نویسنده احترام زیادی قائلم. او بی‌وقفه می‌نویسد، میدان می‌رود و تجربه می‌کند. در همین دانشکده، شاید تعداد کسانی که چنین حضوری در میدان دارند به انگشتان دست هم نرسد. بعضی‌ها بازنشسته می‌شوند بی‌آنکه حتی یک‌بار وارد میدان شوند. از این نظر، این اثر تلاشی ارزشمند و قابل تقدیر است.

 

زندگی با طرد شدگان
رضا تسلیمی تهرانی

مکانیسم‌های فرودست‌ساز

رضا تسلیمی تهرانی سخنران بعدی این نشست بود. او در آغاز سخنان خود گفت: ابتدا لازم می‌دانم به دکتر ایزدی‌جیران تبریک بگویم؛ زیرا کاری انجام داده‌اند که در علوم اجتماعی ایران کم‌نظیر است. ایشان با روش مشاهده مشارکت‌آمیز در یکی از سخت‌ترین میدان‌های پژوهش، یعنی محله لب خط، ساکن شدند و با دشواری‌ها و محدودیت‌های فراوان، از درون میدان به مشاهده و تحلیل پرداختند. این رویکرد، همان چیزی است که علوم اجتماعی در ایران به آن نیاز دارد.

تسلیمی تهرانی با اشاره به کم‌توجهی بسیاری از پژوهشگران ایرانی به میدان و داده‌های تجربی گفت: «متاسفانه بسیاری از اساتید و پژوهشگران ما در دانشگاه‌ها بیشتر کارمندان آموزشی‌اند تا محققان اجتماعی. کمتر پیش می‌آید کسی خود را درگیر میدان کند و از داده‌های نخستین بهره بگیرد. ما در علوم اجتماعی نیازمند پژوهش‌هایی هستیم که محقق خود را در دل داده‌ها غرق کند، چه داده‌های آرشیوی و چه داده‌های میدانی. کاری که دکتر ایزدی انجام داده‌اند از این جهت ارزشمند است، زیرا بر مشاهده مستقیم و تجربه زیسته استوار است.»

او با تاکید بر اینکه موضوع کتاب تنها «اعتیاد» نیست، بلکه به‌صورت گسترده‌تر به مسئله «فرودستی و طرد اجتماعی» می‌پردازد، گفت: در این کتاب، اعتیاد به‌عنوان یکی از جلوه‌های فرودستی مطرح می‌شود. ما با طبقه‌ای مواجهیم که در حاشیه جامعه قرار دارد، شغل ثابت ندارد، و برای بقا در ساختار اقتصادی نابرابر به روش‌های خاصی از زندگی متوسل می‌شود. در خلال روایت‌ها، خواننده با سبک زندگی این گروه‌ها آشنا می‌شود؛ از نحوه‌ی معیشت و تغذیه تا شبکه‌های خرید و فروش اجناس و مواد، و حتی شیوه‌ی مواجهه آنان با مفاهیم بنیادینی مانند مرگ.

تسلیمی در ادامه، بخش مرتبط با درک مرگ در میان فرودستان را از برجسته‌ترین بخش‌های کتاب دانست و گفت: در میان اقشار فرودست، مرگ پدیده‌ای روزمره و آشناست، نه رازآلود و پنهان. برخلاف طبقات متوسط یا بالا که می‌کوشند مرگ را به حاشیه برانند، در میان حاشیه‌نشینان، مرگ بخشی از زیست روزانه است. در روایت‌های کتاب، شخصیت‌هایی چون پروین و امین دست به خودکشی می‌زنند، یا افرادی چون سونا پس از مرگ عزیزانشان به مصرف مواد روی می‌آورند. این تجربه‌ها نشان می‌دهد که چگونه رنج، سوگ و اعتیاد در هم تنیده‌اند و مرگ به‌نوعی به امر رهایی‌بخش بدل می‌شود.

او با اشاره به پژوهش‌های شخصی خود در محله لب خط در سال‌های ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ گفت: من نیز در همان دوره پژوهشی درباره نگرش فرودستان نسبت به مرگ انجام دادم. در مصاحبه‌هایی که با ساکنان داشتم، مرگ نه ترسناک، بلکه امری عادی تلقی می‌شد. برخی می‌گفتند ویدئوی مراسم تدفین عزیزانشان را بارها تماشا می‌کنند یا مرگ را نوعی شیرینی و آرامش می‌دانند. در تحقیق دیگری در محله فرحزاد، زنی تعریف می‌کرد که چند بار قصد کرده شیر گاز را باز بگذارد تا خودش و فرزندانش بمیرند. این تجربه‌ها نشان می‌دهد که در فرهنگ فرودستان، مرگ گاه شکل رهایی از چرخه‌ی بی‌پایان رنج و تکرار می‌گیرد.

وی افزود: در میان این گروه‌ها، نوعی تقدیرگرایی مشاهده می‌شود؛ آن‌ها اغلب وضعیت خود را به‌عنوان بخشی از سرنوشت پذیرفته‌اند. در روایت‌های کتاب هم می‌بینیم که افراد مصرف مواد را نه از سر انتخاب، بلکه به‌مثابه ضرورتی برای ادامه زندگی یا کار توجیه می‌کنند. مثلاً می‌گویند مواد مصرف می‌کنیم تا توان کار طولانی‌تری داشته باشیم. این نوع تفسیر، نشانگر سازوکاری فرهنگی است که رنج را طبیعی و اجتناب‌ناپذیر جلوه می‌دهد.

به باور او، همین نگاه تقدیرگرایانه سبب می‌شود نقش ساختارهای کلان اجتماعی و سیاسی در شکل‌گیری این وضعیت نادیده گرفته شود: در روایت‌های کتاب، کمتر به پرسش از مقصران اجتماعی این وضعیت پرداخته می‌شود. دولت، ساختارهای نابرابر اقتصادی یا سیاست‌های اجتماعی در حاشیه قرار دارند و مسئولیت وضعیت موجود، به سطح فردی و روانی تقلیل یافته است. در حالی که تحلیل مردم‌نگاری می‌تواند نشان دهد چگونه نظام‌های اقتصادی و سیاسی، شرایط فرودستی را بازتولید می‌کنند.

تسلیمی تهرانی در ادامه افزود: در همین زمینه، می‌شد تحلیل‌های کلان‌تری از مکانیسم‌های فرودست‌ساز ارائه داد؛ یعنی توضیح داد که چه فرایندهایی، گروه‌هایی از مردم را در موقعیت فرودستی قرار داده و چگونه اقتصاد سیاسی، این وضعیت را بازتولید می‌کند. در کتاب، این مسائل در حد اشاره باقی مانده و می‌توانست بیشتر بسط یابد.

او با اشاره به ساختار کتاب گفت: کتاب در دو بخش تنظیم شده است؛ بخش نخست به محله لب خط و بخش دوم به دروازه غار اختصاص دارد. در بخش اول، تحلیل نویسنده به سیاست تبعیض و احساس غربت قومی میان بلوچ‌ها و ساکنان مناطق مرزی می‌رسد، که همین احساس محرومیت به‌نوعی به سمت مصرف مواد سوقشان می‌دهد. در بخش دوم، تمرکز بر مسئله خشونت خانوادگی و طرد اجتماعی است؛ افرادی که از سوی خانواده و اجتماع رانده شده‌اند و برای گمنامی و حفظ آبرو به زیست کارتن‌خوابی پناه برده‌اند. این دو سطح تحلیل، هرچند ارزشمندند، اما به گفته تسلیمی تهرانی، هنوز می‌توانستند از منظر نظری غنی‌تر شوند.

وی ضمن تایید دیدگاه دکتر مهرداد عربستانی درباره ضرورت تعمیق تحلیل‌ها گفت: خود نویسنده هم در متن بر اهمیت تلفیق توصیف و تحلیل تأکید دارد، اما گاه تحلیل‌ها در سطح باقی می‌ماند و پیوند آن با نظریه‌های کلان‌تر اجتماعی ضعیف است. اگر قرار است از چارچوب مردم‌شناسی پزشکی انتقادی سخن بگوییم، باید به نابرابری ثروت و قدرت و به‌طور کلی به اقتصاد سیاسی نیز ورود کنیم. تحلیل‌های انتقادی در این چارچوب تنها زمانی کامل می‌شوند که ساختارهای سلطه، سیاست‌های دولتی و مناسبات طبقاتی نیز مورد واکاوی قرار گیرند.

تسلیمی تهرانی افزود: به نظر من، اثر دکتر ایزدی از نظر توصیف مردم‌نگارانه بسیار غنی است، اما می‌توانست در تحلیل نظری یک گام جلوتر برود. اگر تحلیل‌ها از سطح فردی به سطح ساختاری گسترش یابد، می‌تواند به فهمی عمیق‌تر از چرایی بازتولید فقر، طرد و اعتیاد در جامعه منجر شود.

او در بخش پایانی سخنان خود گفت: ما معمولاً دو گروه پژوهشگر داریم؛ گروهی که صرفاً در نظریه‌ها غرق‌اند و گروهی که تمام وقت خود را در میدان صرف می‌کنند. خانم دکتر شریعتی هم گفته بودند که اگر این دو رویکرد با هم ترکیب شوند، دستاوردهای علوم اجتماعی در ایران متحول خواهد شد. دکتر ایزدی جیران از معدود کسانی است که در هر دو زمینه توانمند است؛ هم در میدان حضور دارد و هم نگاه نظری دارد. اگر در آینده بتواند تحلیل‌هایش را بر پایه همین تجربه‌های میدانی گسترش دهد، بدون شک آثارش به مرجع مهمی در مردم‌نگاری اجتماعی ایران بدل خواهد شد.

او در پایان با ابراز قدردانی از نویسنده گفت: خواندن این کتاب برای من تجربه‌ای تأثیرگذار بود. هنگام مطالعه، خود را در میدان تصور می‌کردم، صحنه‌ها را می‌دیدم و زیست آدم‌ها را حس می‌کردم. این همان تاثیر واقعی مردم‌نگاری است؛ وقتی خواننده در میدان غوطه‌ور می‌شود. به‌واقع، دکتر ایزدی از معدود پژوهشگرانی است که با زندگی در میدان و مشاهده مشارکتی، پژوهش را به معنای واقعی انجام داده‌اند. امیدوارم این مسیر ادامه یابد و تجربه‌های زیسته او در آینده به تحلیل‌های پخته‌تر و آثار ژرف‌تری در علوم اجتماعی ایران بینجامد.

 

زندگی با طرد شدگان
اصغر ایزدی جیران

اشتراک در خشونت فرهنگی

اصغر ایزدی‌جیران سخنران پایانی این نشست بود. نویسنده کتاب «افیون‌زدگان؛ مردم‌نگاری در جنوب» با اشاره به محورهای مشترک نقدها افزود: به نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین پرسش‌هایی که درباره آثار من و به‌ویژه این کتاب مطرح می‌شود، کم‌رنگ بودن تحلیل در برابر توصیف است. این موضوع تا حدی به سبک و رویکردی برمی‌گردد که من در اتنوگرافی دنبال می‌کنم. من بر نوعی از مردم‌نگاری تأکید دارم که در آن، توصیف غنی از زندگی روزمره و تجربه زیسته در مرکز قرار می‌گیرد؛ همان چیزی که من از آن به “صحنه اتنوگرافیک” یاد می‌کنم. برای من این صحنه‌ها از یادداشت‌های میدانی آغاز می‌شوند، اما در فرایند بازنویسی و بازآفرینی، به لایه‌ای فراتر از صرف یادداشت‌های روزانه تبدیل می‌شوند.

ایزدی‌جیران با اشاره به نقش حضور فعال مردم‌نگار در میدان گفت: در این صحنه‌ها، خود اتنوگراف نه تنها ناظر بلکه یکی از شخصیت‌های حاضر در میدان است. داده‌ها از کانال وجودی محقق عبور می‌کنند. ابزار پژوهش در اینجا پرسشنامه یا دستگاه اندازه‌گیری نیست، بلکه خود محقق است، با تمام ادراکات حسی و بدنی‌اش. به همین دلیل من اعتقاد دارم مردم‌نگار باید “بدن‌مندانه” تجربه کند تا فهم عمیق رخ دهد. بدون این درگیرشدن، آنچه ثبت می‌شود، سطحی و ناقص خواهد بود.

او در پاسخ به نقد دکتر عربستانی درباره «حضور پررنگ نویسنده روی صحنه» گفت: بله، حضور من روی صحنه پررنگ است، اما این انتخابی متدولوژیک و معرفت‌شناسانه است، نه صرفاً امری شخصی. داده‌های میدانی در بیرون از محقق به شکل فکت آماده وجود ندارند که فقط دیده شوند؛ بلکه بخشی از آنها در تعامل بین محقق و میدان ساخته می‌شوند. در این میان، آگاهی از جایگاه خود پژوهشگر برای من بسیار مهم است.

ایزدی‌جیران درباره انگیزه شخصی خود از انتخاب موضوع نیز گفت: کتاب را به دایی‌ام تقدیم کرده‌ام که سال‌هاست درگیر اعتیاد و طرد خانوادگی است و هیچ خبری از او نداریم. شاید این تجربه شخصی یکی از دلایل ناخودآگاه انتخاب این موضوع بوده باشد، اما آنچه برایم اهمیت دارد، خود “من محقق” است که باید مدام به جایگاه و نقش خود در فرایند پژوهش آگاه باشد، بی‌آن‌که این آگاهی به خودمحوری منجر شود.

او در ادامه به اهمیت توصیف در مردم‌نگاری پرداخت و توضیح داد: من معتقدم توصیف عمیق و دقیق خود نوعی تحلیل است. لزوماً نباید زبان نظری به کار برد تا تحلیل صورت گیرد. گاهی یک توصیف خوب می‌تواند به‌تنهایی کار تحلیل را انجام دهد. برای مثال، در آثاری مانند مرگ بدون سود درباره زاغه‌نشینان برزیل، صفحات طولانی از توصیف صرف وجود دارد، اما همان توصیف‌ها تحلیلی بسیار قوی را منتقل می‌کنند.

ایزدی‌جیران افزود: در کتاب افیون‌زدگان نیز من در تمام بخش‌ها، ولو به شکل ضمنی، نکات تحلیلی را گنجانده‌ام. اما تلاش کرده‌ام زبان را به گونه‌ای انتخاب کنم که مخاطب عام هم بتواند با اثر ارتباط برقرار کند. این برای من چالشی بزرگ بوده است، چون مردم‌نگاری را فقط برای دانشگاه نمی‌دانم. هدفم این بوده که کتاب هم برای دانشگاهیان قابل استفاده باشد و هم برای جامعه‌ای که درباره‌اش نوشته‌ام، قابل فهم.

او با اشاره به تجربه‌اش در کتاب «حاشیه‌نشینان تبریز» گفت: خوانندگان زیادی از میان مردم عادی با من تماس گرفتند و کتاب را خوانده بودند. همین باعث شد تصمیم بگیرم زبان نوشتار را ساده‌تر و قابل‌فهم‌تر کنم تا بتواند بر نگرش عمومی نسبت به این گروه‌ها اثر بگذارد. اگر مردم‌نگاری فقط در میان نخبگان دانشگاهی بچرخد، تاثیر اجتماعی‌اش از بین می‌رود.

ایزدی‌جیران درباره جایگاه تحلیل در کتاب گفت: تحلیل در کتاب من بیشتر در سطح خرد و مبتنی بر تجربه‌های میدانی است. در مقدمه اشاره کرده‌ام که سه رویکرد اصلی در مطالعات اعتیاد وجود دارد: رویکرد فرهنگی، رویکرد میکرو و رویکرد انتقادی در انسان‌شناسی. کار من بیشتر به سطح میکرو نزدیک است. هدفم این بود که از دیدگاه کسانی بنویسم که خود درگیر اعتیادند، نه از بالا و در قالب مفاهیم کلان.

او افزود: یکی از تلاش‌های من این بود که اعتیاد را صرفاً به عنوان “آسیب” نبینم. در جامعه ما معمولاً مصرف‌کننده مواد مخدر را در قالب برچسب‌های منفی و در گفتمان “آسیب‌های اجتماعی” تعریف می‌کنند، اما من کوشیدم سویه‌های انسانی و پیچیده‌تر این تجربه را نشان دهم. برای همین در بخش‌هایی از کتاب از شخصیت‌هایی مانند محمدآقا یا زینت سخن گفته‌ام تا وجه دیگری از زندگی آنان آشکار شود.

ایزدی‌جیران با اشاره به یکی از رویکردهای مردم‌شناختی گفت: در برخی جوامع، مصرف مواد نه‌تنها امری منفی نبوده بلکه کارکرد همبستگی‌ساز داشته است. در کتاب هم نشان داده‌ام که چگونه “پاتوق” برای این افراد به نوعی پناهگاه جمعی تبدیل می‌شود؛ جایی که در آن از خشونت فرهنگی و طرد اجتماعی بیرون پناه می‌گیرند.

او در توضیح تمرکز خود بر گروه‌های خاص افزود: من در این پژوهش بر گروه‌هایی تمرکز کردم که از نقاط مختلف ایران به جنوب تهران آمده‌اند: از شمال شرق، از بلوچستان، از مناطق توسعه‌نیافته. این تمرکز البته محدودیت‌هایی ایجاد می‌کند، اما هدفم این بود که زندگی این گروه‌ها را در بستر فرهنگی و اقتصادی خاصشان نشان دهم.

ایزدی‌جیران در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به مفهوم «خشونت فرهنگی» گفت: در کتاب، مفهوم خشونت فرهنگی را به جای صرفاً خشونت دولتی یا خشونت پلیسی مطرح کرده‌ام. در واقع، فرهنگ در اینجا به اندازه اقتصاد و سیاست در شکل‌دادن به سرنوشت این افراد نقش دارد. ما معمولاً فقط به برخورد پلیس اشاره می‌کنیم، در حالی که خشونت در لایه‌های عمیق‌تر فرهنگی نیز جریان دارد. وقتی جامعه و دولت هر دو در نگاه منفی به معتاد اشتراک دارند، این خود نوعی خشونت فرهنگی است.

او افزود: در ماجرای کرونا نیز نمونه مشابهی دیدیم؛ وقتی شعار “در خانه بمانیم” در جامعه رواج داشت، کمتر کسی به این اندیشید که برخی از افراد اساساً خانه‌ای ندارند که در آن بمانند. این همان اشتراک فرهنگی میان دولت و مردم است که من از آن با عنوان “اشتراک در خشونت فرهنگی” یاد می‌کنم.

ایزدی‌جیران با اشاره به تاثیر اقتصاد درمان در مسئله اعتیاد گفت: در بخشی از کتاب، به نقد نظام درمانی پرداخته‌ام که گاه خود بخشی از چرخه اقتصاد اعتیاد است. کلینیک‌های ترک اعتیاد با بازگشت دوباره بیماران، در واقع به درآمد دائمی می‌رسند. این موضوع را بورژو هم در تحلیل‌هایش درباره نظام درمانی مطرح می‌کند؛ جایی که هدف درمان نه بهبودی کامل، بلکه بازگرداندن فرد به چرخه کار است تا نظام اقتصادی از او بهره‌مند شود.

او در ادامه با تاکید بر ضرورت نگاه انسانی به معتادان گفت: هدف من این بود که این افراد فقط به عنوان کسانی که رنج می‌برند دیده نشوند، بلکه سوژه‌هایی فعال با کنش‌های اجتماعی و فرهنگی خود باشند. معتقدم رسالت علوم اجتماعی این است که مردمان به حاشیه رانده‌شده را از زیر برچسب‌هایی چون “آسیب” یا “آشغال” به تعبیر ردینگ بیرون بکشد و چهره انسانی‌شان را نشان دهد.

ایزدی‌جیران در پایان گفت: من می‌دانم که این سبک روایت‌محور شاید با معیارهای رایج دانشگاهی ما سازگار نباشد، اما باور دارم اتنوگرافی باید هم تحلیل‌گر باشد و هم روایت‌گر. برای همین به توصیف اهمیت زیادی داده‌ام و سعی کرده‌ام با حفظ اقتصاد کلمات، صحنه‌هایی زنده و واقعی بسازم. هدفم این بوده که هم جامعه علمی و هم مردم عادی بتوانند در این روایت، تصویر خود و دیگران را ببینند.

معرفی مجموعه‌ی «در اقلیم هنر»

2 ماه پیش

به گزارش خبرنگار مهر، نشر نی از مجموعه در اقلیم هنر، سه کتاب منتشر و عرضه کرده است: «اکتشاف هنر اسلامی» نوشته استیون ورنوا و ترجمه ولی‌الله کاووسی، «کاخ مدحت سرایی و شاه میوه های روزگار» نوشته پال ای لُزنسکی با ترجمه مژده مخلصی، و «قاب بستن نگاه خیره در کاخ‌های عثمانی، صفوی و گورکانی» نوشته گلرو نجیب اوغلو با ترجمه نسترن نجاتی. سرپرستی این مجموعه به عهده امیر مازیار از دانشگاه هنر تهران است.

اکتشاف هنر اسلامی

کتاب «اکتشاف هنر اسلامی» اولین کتاب از مجموعه در اقلیم هنر است. این کتاب گردآوری و نوشته استیون ورنوا، یک اثر تحلیلی و دانشگاهی است که به بررسی روند شکل‌گیری مطالعات هنر اسلامی در بازه‌ای صدساله می‌پردازد. این کتاب که در سال ۲۰۰۰ توسط انتشارات آی. بی. تاوریس منتشر شده، شامل مقالات پژوهشی، تصاویر، جداول و نمونه‌هایی از آثار هنری است که مستندسازی دقیقی از این حوزه ارائه می‌دهد. هدف کتاب نشان دادن تحول هنر اسلامی از وضعیت پراکنده به حوزه‌ای منسجم در تاریخ هنر غربی است. کتاب به نقش مجموعه‌داران، موزه‌ها، نمایشگاه‌ها، دلالان هنری، و مورخان در فاصله ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۰ پرداخته و تأثیر انتخاب‌ها و سلیقه‌ها در تعریف مفهوم «هنر اسلامی» را بررسی کرده است. همچنین، این اثر به تعاملات میان گردآوری آثار هنری و مناسبات قدرت استعماری پرداخته و نشان داده که چگونه اروپاییان با گزینش و طبقه‌بندی آثار، معیارهایی برای هنر اسلامی تعریف کردند.

این کتاب با تأکید بر جزئیات آرشیوی و تصویری، تاریخ هنر اسلامی را در بستر تحولات سیاسی و فرهنگی از دوران عثمانی تا استعمارزدایی روایت می‌کند. با این حال، نگاه غالب این پژوهش‌ها غرب‌محور بوده و سهم پژوهشگران بومی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. همچنین، شکاف‌های آرشیوی و سلیقه‌های مجموعه‌داران باعث شده که دامنه‌ هنر اسلامی گاه ناقص و نامتوازن نمایانده شود. با این نگاه انتقادی، سعی می‌کند مخاطب را با مولفه هایی که بازتعریف هنر اسلامی منتهی شود آشنا کند.

این کتاب با ترجمه ولی‌الله کاووسی استادیار و پژوهشگر هنرهای اسلامی، در ۴۳۸ صفحه و با قیمت ۵۸۰ هزار تومان منتشر و عرضه شده است.

کاخ مدحت سرایی و شاه میوه های روزگار

دومین کتاب این مجموعه «کاخ مدحت سرایی و شاه میوه های روزگار» نوشته پال ای لُزنسکی _استاد ادبیات تطبیقی ‌و استادیار زبان‌ها و فرهنگ‌های خاورمیانه در دانشگاه ایندیانا _ است که توسط مژده مخلصی ترجمه شده است.

پال ای. لزنسکی در این کتاب به بررسی نقش ادبیات منظوم و منثور در توصیف معماری دوره صفوی پرداخته است. او تلاش کرده است تا از طریق متون ادبی، اطلاعاتی درباره کارکردها و معانی بناها در گذشته ارائه دهد و فضای فرهنگی آن دوران را به تصویر بکشد. در جستار نخست، با عنوان «کاخ مدحت‌سرایی و شاه‌میوه‌های روزگار»، به تحلیل الگوهای توصیفی در اثر منظوم عبدی‌بیگ شیرازی به نام جنات عدن پرداخته شده است که به وصف جعفرآباد یا دارالسلطنه شاه تهماسب در قزوین اختصاص دارد. جستار دوم، «برابر طاق آسمان»، به طراحی، مراسم و شعر مرتبط با پل حسن‌آباد یا خواجو می‌پردازد و تجربه زیسته شاعران و نویسندگان عصر صفوی از این بنا را بررسی می‌کند.

این کتاب با ترجمه مژده مخلصی _دانش‌آموخته دانشکده هنرهای تجسمی دانشگاه هنر_ با ۸۹ صفحه و قیمت ۱۸۰ هزار تومان منتشر شده است.

قاب بستن نگاه خیره در کاخ‌های عثمانی، صفوی و گورکانی

«قاب بستن نگاه خیره در کاخ‌های عثمانی، صفوی و گورکانی» نوشته گلرو نجیب اوغلو _استاد هنرمعماری اسلامی ترک_آمریکایی و مدیر برنامه معماری اسلامی آقاخان در دانشگاه هاروارد_ و ترجمه نسترن نجاتی است.

نجیب اغلو در این اثر به بررسی نقش معماری در بازنمایی قدرت و سلطنت پرداخته است. او با تمرکز بر مفهوم نگاه خیره، سه کاخ مهم دوران مدرن متقدم یعنی کاخ توپقاپی در استانبول، دولت‌خانه صفوی در اصفهان و لعل قلعه در دهلی را مورد تحلیل قرار داده است. نجیب اغلو با استفاده از منابع گوناگون نشان می‌دهد که چگونه معماری این کاخ‌ها از طریق سازمان فضایی، عناصر تزئینی و تشریفات، تجربه بصری و ایدئولوژیکی خاصی را خلق کرده‌اند.

این دیدگاه معماری را نه تنها به عنوان یک ساختار کالبدی، بلکه به عنوان ابزاری برای تولید معنا در زمینه قدرت تلقی می‌کند. او با رویکردی انتقادی به تحلیل تفاوت‌ها و تحولات این سه کاخ پرداخته و به نقد دیدگاه‌های سنت‌گرا و شرق‌شناسانه درباره معماری اسلامی می‌پردازد؛ دیدگاه‌هایی که معماری اسلامی را تنها به جنبه‌های مذهبی و معنوی یا سبک‌شناسی محدود کرده و از کارکرد سیاسی و معنای عمیق آن غفلت کرده‌اند.

این کتاب با ترجمه نسترن نجاتی در ۱۰۰ صفحه و با قیمت ۱۹۰ هزار تومان منتشر و عرضه شده است.

نگاهی به کتاب «قشربندی اجتماعی در بلوچستان»

2 ماه پیش

نگاهی به کتاب «قشربندی اجتماعی در بلوچستان»

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – آناهید خزیر: «تاریخ بلوچستان در ایران معاصر تاریخ مردمان ستم کشیده‌ای است که بارها در معرض قتل و غارت و ستمگری قرار گرفته‌اند ستمی که از درون خود نظام سلسله مراتبی برمی‌خاسته و با دست‌اندازی‌ها و تجاوزهای نیروهای بیرون از این نظام به اوج می‌رسیده است.»

آنچه بازگو شد بخشی از مقدمه کتاب «قشربندی اجتماعی در بلوچستان؛ از دوره قاجاریه تا پس از انقلاب ۱۳۵۷» تالیف داریوش مبارکی سومین مجموعه پژوهش‌های اجتماعی درباره ایران بود که زیر نظر و با مقدمه حسن محدثی گیلوایی از سوی نشر نی منتشر شده است.

کتاب در پی ریشه‌یابی قشربندی اجتماعی در بلوچستان و بررسی تغییر و تحولات آن است. ورود دولت مدرن و وقوع انقلاب ۱۳۵۷ از جمله رویدادهای سیاسی مهم در تاریخ معاصر ایران است که هر کدام تاثیری ملموس و قابل توجه بر قشربندی اجتماعی بلوچستان گذاشته‌اند.

فصل‌های هشت‌گانه قشربندی اجتماعی در بلوچستان

کتاب مشتمل بر هشت فصل است. فصل نخست به کلیات بحث یعنی به طرح مساله، گفتار درباره روش و پیشینه پژوهش اختصاص دارد. در فصل دوم به مبانی نظری پژوهش اشاره شده است. در این فصل درباره دیدگاه‌های جامعه‌شناسان کلاسیک و مدرن درباره قشربندی اجتماعی بحث شده و در نهایت مدعای نظری مولف مطرح شده است.

فصل سوم به بررسی اجتماعی-تاریخی بلوچستان اختصاص دارد و درباره بلوچ و بلوچستان بحث‌هایی انجام شده است تا خواننده پیش از ورود به بحث اصلی، شناختی از منطقه مورد پژوهش داشته باشد. فصل چهارم درباره قشربندی بلوچستان در دوره قاجار است.

مولف پیش از آغاز بحث درباره دوره قاجار نظام قشربندی در بلوچستان را ریشه‌یابی کرده و درباره حضور و نمود باورهای ناظر زات در حماسه‌ها و ضرب‌المثل‌ها بحث شده است. فصل پنجم به قشربندی بلوچستان در دوره پهلوی اشاره شده است. در این فصل به اقدامات دولت مدرن در بلوچستان پرداخته و در نهایت درباره تاثیر اقدامات دولت مدرن بر قشربندی بلوچستان سخن گفته شده است.

فصل ششم به وضعیت دین در بلوچستان اختصاص دارد؛ دین در بلوچستان پس از ورود دولت مدرن، متاثر از اوضاع منطقه‌ای، دچار تغییرات بنیادی و ایدئولوژیک می‌شود و نویسنده کوشیده درباره این تغییرات بحث کند و تغییرات قشربندی در این گروه منزلتی را بررسی کند.

فصل هفتم به قشربندی بلوچستان پس از انقلاب ۱۳۵۷ اختصاص دارد. در این فصل سیاست‌های دولت انقلابی و تاثیر این سیاست‌ها را بر قشربندی بلوچستان بررسی کرده است. فصل نهایی کتاب به نتیجه‌گیری اختصاص دارد.

فتح بابی برای پژوهش‌های جامعه‌شناسی بلوچستان

به گفته مولف، کتاب حاصل هشت سال درگیری ذهنی و چهار سال پژوهش مستمر درباره قشربندی بلوچستان است. او امیدوار است این موضوع فتح بابی برای پژوهش‌های دیگر باشد و کارهای بیشتری در حوزه جامعه‌شناسی بلوچستان صورت گیرد. نویسنده در بسیاری موارد به جای تحلیل‌های کلی و غیرزمینه‌مند کوشیده سخنان و مدعای خود را با مصادیق مطرح کند.

نگارنده این کتاب که نوه یکی از خان‌های مهم سیستان و بلوچستان و دانش‌آموخته جامعه‌شناسی است به‌خوبی با سلسله‌مراتب اجتماعی این منطقه آشناست و با آن زیسته است. او در پی پاسخ به همین پرسش‌ها، قشربندی اجتماعی بلوچستان را در سه دوره قاجاریه، پهلوی و پس از انقلاب ۱۳۵۷ واکاوی کرده است.

در میان بازماندگان خوانین استان سیستان و بلوچستان، تاریخ همواره به دو دوره شکوه و افول تقسیم می‌شود. دوره شکوه مربوط به دوران قوام نظام قشربندی اجتماعی است و دوره افول به دوران درهم شکستن نظم و ساختار قشربندی اجتماعی اشاره دارد. در این میان، بازماندگانِ خوانین همواره در تمنای بازگشت به دوران شکوهمندند. از سویی زیستن با افرادی از اقشار پایین بلوچستان و مشاهده استمرارِ در حاشیه‌بودگیِ آن‌ها در درازنای تاریخ همواره این پرسش رنج‌آور را مطرح کرده است که «چرا باید چنین باشد؟ زمینه‌ها و عوامل شکل‌گیری نظام قشربندی کدامند؟ و چه عواملی در استمرار این در حاشیه‌بودگی و فقدان فضاسازی مناسب برای کنشگری اقشار پایین مؤثر بوده‌اند؟»

برون‌رفت جوامع از نابرابری طبقاتی و قشربندی اجتماعی

نویسنده کتاب، پژوهش درباره «قشربندی اجتماعی در بلوچستان ایران» را از سه بُعد دارای اهمیت می‌داند و می‌گوید: نخست اینکه قشربندی اجتماعی در طول تاریخ مورد توجه نظریه‌پردازان اجتماعی به طور عام و جامعه‌شناسان به طور خاص بوده است. اگر چه افلاطون فیلسوف در جامعه‌نگری خود بحث طبقه‌بندی اجتماعی را مشروعیت می‌بخشد و یا دیویس و مور، در مقام جامعه‌شناس، قشربندی را برای جامعه مفید و دارای کارکرد می‌دانند، بیشتر این اندیشمندان همواره در پی ارائه راهکار برای برون‌رفت جوامع از نابرابری طبقاتی و قشربندی اجتماعی بوده‌اند.

دوم، این پژوهش ما را با نظام شبه‌کاستی قشربندی اجتماعی در بلوچستان ایران آشنا می‌کنند و پیامدهای رویدادهایی چون ورود دولت مدرن و در ادامه وقوع انقلاب ۱۳۵۷ را بررسی می‌کند که بنیان‌ها این نظام را ابتدا به لرزه درآورد و نهایتاً باعث فروپاشی آن از حیث عینی شد.

سوم این پژوهش سرآغازی است که جامعه‌شناسان به همه اجتماعات ایرانی توجه نشان دهند و آن‌ها را مطالعه کنند؛ به این معنا که آسیب‌شناسی مسائل اجتماعی در کشور نباید به پایتخت و شهرهای بزرگ محدود شود و به مشکلات مناطق حاشیه‌ای ایران، که اتفاقاً مشکلات و آسیب‌های اجتماعی عدیده‌ای دارند، پرداخته شود. با این رویکرد رسالت جامعه‌شناسی که همانا شناخت جهان اجتماعی است به همه کشورها معطوف می‌شود.

بلوچستان حاشیه‌ای و پدیده سفره‌گستری و مدیون‌سازی

حسن محدثی‌گیلوایی در مقدمه کتاب به بلوچستان پس از انقلاب نیز اشاره می‌کند و می‌نویسد: «بعد از انقلاب بلوچستان سرزمینی حاشیه‌ای باقی ماند وضعیت کنونی بلوچستان نمایانگر این است که تمام ادعاهایی که پس از این واقعه در باب مرکز زدایی و توسعه متوازن و پایدار مطرح شد در حد شعار باقی مانده و عملیاتی نشده است. لذا مردم منطقه هنوز دچار انواع محرومیت‌هایند. پس از چهار دهه از گذشت انقلاب هنوز نام بلوچ و بلوچستان از مجرای موضوعاتی چون تروریسم و قاچاق، بی آبی و فقر در اخبار کشور به میان می‌آید و همه اینها از توسعه نیافتگی و محرومیت چند جانبه مردم بلوچ حکایت دارد.

وی در بخش دیگر کتابش به تاریخ بلوچستان در تاریخ ایران معاصر می‌پردازد و می‌گوید: «تاریخ بلوچستان در ایران معاصر تاریخ مردمان ستم کشیده‌ای است که بارها در معرض قتل و غارت و ستمگری قرار گرفته‌اند ستمی که از درون خود نظام سلسله مراتبی بر می‌خاسته و با دست‌اندازی‌ها و تجاوزهای نیروهای بیرون از این نظام به اوج می‌رسیده است. اکنون نیز صاحبان ثروت از فقر بخش قابل توجهی از جمعیت این منطقه بهره می‌برند و از آنان در جهت مقاصد خویش استفاده می‌کنند.

آنان با سفره گستری در انواع موقعیت‌های سیاسی و اجتماعی به حمایت از برخی نیروهای اجتماعی بر می‌خیزند و از رهگذر مدیون ساختن این نیروها موقعیت اقتصادی اجتماعی و سیاسی خود را ارتقا می‌بخشند و بدین ترتیب، به اشکال جدید نابرابری در بلوچستان دامن می‌زنند مقامات دینی و سیاسی و کنشگران سیاسی اجتماعی، به دلیل نیازی که به سفره‌مندی دارند به این صاحبان ثروت روی می‌آورند و نوعی روابط مبتنی بر همزیستی مسالمت‌آمیز اجتماعی بین این نیروها پدید می‌آید که در نتیجه آن منافع آنان تأمین می‌شود و نفوذشان در منطقه تقویت می‌شود و در مقابل نیروهایی اجتماعی که خواهان تحول در نظام اجتماعی و حذف شرایط نابرابر اجتماعی سیاسی و اقتصادی‌اند باز هم در حاشیه جامعه باقی می‌مانند.»

و آن‌گاه به تحصیل کردگان دانشگاهی در بلوچستان نیز اشاره می‌کند و می‌نویسند: «متأسفانه سنخ تحصیل کردگان دانشگاهی در بلوچستان از جمله سنخ‌هایی اجتماعی است که از عصر پهلوی تا کنون هنوز نتوانسته است به رشد چشمگیری نائل شود و در بهبود شرایط اقتصادی اجتماعی منطقه نقشی مؤثر ایفا کند و مشارکت چشمگیری در حیات اجتماعی آن داشته باشد.»

قشربندی اجتماعی بلوچستان منبسط‌تر از قشربندی هندوستان

داریوش مبارکی قشربندی اجتماعی را این چنین توضیح می‌دهد: «قشربندی اجتماعی اصطلاحی است که برای توصیف نابرابری در جوامع انسانی به کار می‌رود. ساختار قشربندی در بلوچستان حدفاصلی میان قشربندی اجتماعی ایرانِ پیش از اسلام (مشخصاً قشربندی دوره ساسانی) و قشربندی اجتماعی هندوستان است، با این تفاوت که مدل قشربندی در بلوچستان، برخلاف دو مدل مذکور بر پایه دین شکل و قوام نگرفته است و شکل‌گیری آن برگرفته از زمینه و بافتار محلی و مبتنی بر اوضاع جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی منطقه بوده است. به همین سبب برخلاف مدعای بسیاری از پژوهشگران که ساختار قشربندی بلوچستان را کاستی دانسته‌اند، آن را شبه‌کاستی نامیدیم، به این معنا که قشربندی اجتماعی بلوچستان منبسط‌تر از قشربندی هندوستان است. با توجه به تفاوت در شیوه معیشت (کشاورزی، دامداری، تجارت و اقتصاد دریایی) و شیوه سکونت (یکجانشینی، کوچگری) مردم بلوچستان، از انواع مختلف قشربندیی در بلوچستان و تفاوت‌های آن‌ها و همچنین پیوستگی و ارتباط آن‌ها با یکدیگر بحث کرده‌ایم.»

او در این کتاب در پی دو هدف عمده بوده است: «ریشه‌یابی قشربندی اجتماعی در بلوچستان و استخراج فرم‌های مختلف قشربندی با توجه به شیوه‌های مختلف معیشت و به تصویر کشیدن آن. نشان دادن دگرگونی و تحولات قشربندی پس از اعمال تجدد آمرانه در دوره پهلوی، و پس از انقلاب. در گذر زمان، اقدامات قهرآمیز به تغییراتی در قشربندی انجامید. تغییر و دگرگونی در ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آرام‌آرام فرم قشربندی را دستخوش دگرگونی کرده و شالوده نظام قشربندی پیشین از هم فروپاشید.»

قوت گرفتن تفکر اتحادیه‌های قبیله‌ای در میان بلوچ‌ها

مبارکی در این پژوهش پس از ارائه چارچوب نظری سه مدعا را مطرح کرده است: «براساس ادعای نخست، دوران قاجار دوران ثبات بود که در این دوره تغییری در فرم قشربندی رخ نداد؛ طبق ادعای دوم، دوران پهلوی دوره اصلاحات در قشربندی بود که به رغم تغییرات قابل توجه، تغییرات بنیادین در قشربندی رخ نداد؛ براساس ادعای سوم، دوران انقلاب و پس از آن دوره تغییرات اساسی در قشربندی است که به دگرگونی در فرم قشربندی ختم شد.»

همچنین نویسنده به یکی از ویژگی‌های بلوچ‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید: «یکی از ویژگی‌های بلوچ‌ها و احتمالاً جوامع دیگر در دوران پیشامدرن استقلال‌طلب بودن آن‌ها بود تا از سرزمین خویش در برابر دیگران محافظت کنند. این ویژگی باعث شد در برابر ورود حکومت‌های مختلف به منطقه خود و زندگی زیر سلطه آن‌ها مقاومت کنند. حکومت‌های قدرتمند ایرانی که در جهت حفظ تمامیت ارضی می‌کوشیدند، مایل بودند مناطق پیرامونی‌ای چون بلوچستان را نیز تحت سلطه خود درآورند و آن‌ها را به اطاعت و فرمانبرداری وادارند. حمله حکام مختلف در ادوار مختلف به بلوچستان و وارد شدن تلفات انسانی زیاد به آن‌ها باعث شد تفکر ایجاد اتحادیه‌های قبیله‌ای در میان آن‌ها قوت گیرد.»

سومین مجموعه پژوهش‌های اجتماعی درباره ایران با نام «قشربندی اجتماعی در بلوچستان؛ از دوره قاجاریه تا پس از انقلاب ۱۳۵۷» تالیف داریوش مبارکی در ۳۱۷ صفحه و قیمت ۳۶۰ هزار تومان بود از سوی نشر نی منتشر شده است. این کتاب زیر نظر و با مقدمه حسن محدثی گیلوایی به چاپ رسیده است.

گفت‌وگو با اسدالله نوری، نویسندهٔ کتاب «آموزهٔ مصونیت دولت‌ها در حقوق بین‌الملل: جمهوری اسلامی ایران در دادگاه‌های غربی»

2 ماه پیش

به‌گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – رضا دستجردی: «آموزه مصونیت دولت‌ها در حقوق بین‌الملل» نوشته اسدالله نوری، از جمله تازه‌های نشر نی است. آموزه مصونیت دولت‌ها از پایه‌های دیرین حقوق بین‌الملل عمومی است، اما با دیگر زیررشته‌های حقوق و علوم سیاسی نیز ارتباط و تلاقی دارد. برای درک بهتر آموزه مصونیت باید دید یک دولت قرار است از چه چیز مصون باشد. دولت بیگانه از اقتدار، سلطه و صلاحیت دولت‌های دیگر مصون است. گرچه مصادیق اقتدار و صلاحیت بیش از اقتدار و صلاحیت قضایی است و اقتدار و صلاحیت قوای دیگر را نیز در بر می‌گیرد، اما این کتاب بر مصونیت قضایی دولت‌ها، عموماً، و مصونیت قضایی دولت جمهوری اسلامی ایران، خصوصاً، از صلاحیت قضایی دیگر دولت‌ها متمرکز است. در این کتاب، در پرتو اصل مصونیت و تحولات آن، مسئله درازدامن نحوه برخورد محاکم داخلی چند کشور غربی با حجم بسیار سنگین و چندین میلیارددلاری دعاوی اقامه‌شده علیه دولت ایران، بر مبنای حقوق ادعایی پایمال‌شده در تحولات مربوط به انقلاب ۱۳۵۷ و پس از آن، مورد بررسی تحلیلی و تطبیقی قرار گرفته است. آنچه در پی می‌آید ماحصل گفت‌وگوی ایبنا با اسدالله نوری حقوق‌دان و مولف کتاب است که پیشتر ترجمه کتاب «دیباچه‌ای بر فقه اسلامی» از وی به چاپ رسیده است.

مصونیت دولت‌ها
اسدالله نوری

شما مصونیت دولت‌ها را یکی از اصول بنیادین حقوق بین‌الملل دانسته‌اید. فکر می‌کنید این آموزه امروز در چه مرحله‌ای از تحول قرار دارد؟

باید به این نکته توجه داشت که کشورهای پیشرفته غربی علی‌الاصول دوست دارند صلاحیت سرزمینی و حاکمیت‌شان هرچه گسترده‌تر شود و دعاوی علیه کشورهای دیگر مخصوصاً کشورهای کمترتوسعه‌یافته را به‌نوعی در حیطه صلاحیت محاکم خودشان بدانند، همچنین بر مبنای حراست از منافع ملی‌شان، علیه کشورهای خوانده رأی صادر کنند. از طرف دیگر، تا تصویب کنوانسیون مصونیت سازمان ملل متحد که بسیاری از کشورهای مختلف جهان، از جمله برخی کشورهای غربی مثل ایتالیا عضو آن شدند، ضوابط روشن‌تری را مقرر کرده و فکر می‌کنند که اگر کشوری عضو آن کنوانسیون و یک کشور غربی باشد، به‌راحتی می‌تواند صلاحیت محکمه خود را احراز کرده، بر آن مبنا، علیه منافع ملی خودش رأی صادر نمی‌کند.

 

در کتاب تأکید داشته‌اید که محاکم غربی در مواجهه با دعاوی علیه ایران، اصول حقوق بین‌الملل را بر اساس منافع ملی خود تفسیر کرده‌اند. آیا این رویکرد را می‌توان نوعی «سیاسی‌سازی حقوق» دانست؟

بله، به تعبیری می‌شود، چون حقوق بین‌الملل عمومی، روابط بین کشورها و ملت‌ها را تبیین می‌کند و وقتی پشت ذهن قاضی یک کشور غربی این است که منافع ملی خودش را حفظ کند، نوعی نگرش سیاسی آن را وامی‌دارد تا با استفاده از استدلال‌های به‌ظاهر حقوقی، صلاحیت محکمه کشور خود را احراز کند و کشور کمترتوسعه‌یافته غیرغربی را طرف دعوا قرار دهد. مسئله مصونیت از مسائل اساسی حقوق بین‌الملل است، اما تحت شرایطی به‌شدت می‌تواند تحت تأثیر مسائل سیاسی قرار گیرد. کمااینکه در مورد دعوی علیه ایران در چند کشور غربی، منافع سیاسی کشورهای غربی همیشه به‌شدت و به‌نحو پررنگی، تحت نظر قضات صادرکننده حکم علیه دولت ایران بوده است.

 

شما به صدها دعوی حقوقی علیه ایران پس از انقلاب ۵۷ اشاره کرده‌اید. مهم‌ترین چالش‌های حقوقی ایران در این پرونده‌ها چه بود؟

مهم‌ترین چالش حقوقی ایران در این پرونده‌ها این بود که صلاحیت محاکم کشور ما، محدود است و اصل مصونیت نسبی قدری از دامنه‌اش کم کرده بود. به‌هرحال محاکم غربی چنین اجازه‌ای به محاکم ما نمی‌دادند که صلاحیت بسیار گسترده‌ای داشته باشیم و به بهانه‌های مختلف سعی می‌کردند اموال ایران را توقیف کنند و البته متأسفانه در بسیاری از موارد، استدلال‌های کشورمان مورد قبول محاکم غربی قرار نگرفت.

 

در میان آرای مختلف دادگاه‌های آمریکا و اروپا، کدام نمونه برای شما بیش از همه شاخص و اثرگذار است؟

در آمریکا، یک رأی با عنوان دعوای نیوانگلندز مرچنت علیه شرکت توانیر هست که قاضی آقای دافی صادر کرده و تکلیف مصونیت دولت ایران را در ۹۶ دعوا مشخص کرده است. وی در آنجا می‌گوید که بله، اصل مصونیت از جمله اصول حقوق بین‌الملل است و در قانون مصونیت Foreign Sovereign Immunities Act (FSIA) آمریکا هم آمده که اگر این کشور با کشوری معاهده داشته باشد و آن کشور هم مصونیتش مورد قبول قرار گرفته باشد، اصول آن باید محترم شناخته شود. اما در مورد ایران بر این باور بود که چون کشورمان دست به گروگان‌گیری زده و اتباع دیپلماتیک آمریکایی را داخل کشور دچار حصر کرده، رئیس‌جمهور آمریکا در پاسخ به این اقدام غیرقانونی ایران، به موجب دستور اجرایی‌اش، مصونیت دولت ایران را برداشته است. من هم قاضی آمریکایی هستم، هم متوجه اصول بین‌الملل و هم متلطف عهدنامه مودت که در بند ۴ ماده ۱۱ برای ایران پیش‌بینی مصونیت کرده و این مصونیت طبق قانون FSIA محترم است و باید مراعات شود. اما چون من تابع قانون فدرال هستم و دستور رئیس‌جمهور همه این مسائل را کنار می‌گذارد و من باید دستور اجرایی کارتر را مراعات کنم که مصونیت دولت ایران را به خاطر زیرپا گذاشتن اصول حقوق بین‌الملل از بین برده و مراعا نمی‌دارد، من هم رعایت نمی‌کنم. وی در تمام آن پرونده‌ها حکم داد که محکمه آمریکایی صالح به رسیدگی در ۹۶ پرونده ایران است.

 

به کنوانسیون ۲۰۰۴ سازمان ملل درباره مصونیت قضایی اشاره کرده‌اید. ایران در سال ۱۳۸۷ این کنوانسیون را تصویب کرد. به نظر شما کشور ما تا چه حد توانسته از ظرفیت‌های این کنوانسیون در دعاوی بین‌المللی استفاده کند؟

من در سالیان اخیر از حیطه دعاوی ایران فاصله گرفته‌ام، اما فکر می‌کنم که این سوال را باید از مرکز امور حقوق بین‌المللی بپرسید که آیا توانسته‌اند در دعوایی که پس از کنوانسیون ۲۰۰۴ علیه ایران مطرح شد، از مقررات راجع به مصونیت آن استفاده کنند یا خیر.

 

در مقدمه کتاب آورده‌اید که به دنبال پیامدهای انقلاب سال ۵۷، ایران در محاکم بین‌المللی، به اصل مصونیت دولت‌ها استناد کرد و علاوه بر تمسک به حقوق بین‌الملل عرفی بر مبنای تعهد عهدنامه‌ای مندرج در بند ۴ ماده ۱۱ عهدنامه مودت بین ایران و ایالات متحده، از دادگاه‌ها خواست تا با احترام به اصل مصونیت از هرگونه تعرض به حاکمیت اموال و دارایی‌های ایران خودداری کنند، اما محاکم مزبور به‌ویژه محاکم آمریکا با تمهیدات مختلف مصونیت ایران را زیر پا می‌نهادند. پرسش اینجاست که آیا اصل مصونیت را تنها باید برای ایران دید؟ اگر عهدنامه مودت میان ایران و ایالات متحده را اساس قرار دهیم، چرا مفاد آن برای منافع آمریکا در ایران رعایت نشد؟

در ارتباط با اعضای کنسولی و دیپلماتیک سفارت آمریکا در ایران، دانشجویان پیرو خط امام تصمیم به تصرف سفارت آمریکا گرفته، ساکنان و اعضای آن را حبس کردند. مدت‌ها طول کشید تا دولت ایران بتواند پس از مذاکرات بسیار مفصل با میانجی‌گری دولت الجزایر، این مشکل را حل کند و بتواند آن چندین نفر اعضای سفارت آمریکا را آزاد کند. در ابتدا، آمریکا به دیوان بین‌المللی دادگستری شکایت کرد، اما متأسفانه ایران در آن دیوان به‌عنوان خوانده شرکت نکرد و آن دیوان ایران را محکوم کرد. از نظر اصول حقوقی هم به‌ظاهر، کار دیوان موجه بود چون ایران نه در رسیدگی شرکت کرد و نه رأی را مورد متابعت قرار داد. محاکم آمریکا در مقابل، با درخواست توقیف میلیاردها دلار اموال ایران مواجه بودند، نیز می‌دیدند وکلای دولت ایران به بند ۴ ماده ۱۱ عهدنامه مودت استناد می‌کنند که مصونیت بسیار گستره برای دو دولت در محاکم طرف دیگر قائل است. بیشتر محاکم آمریکا این استدلال را داشتند که ایران عجب دلایلی می‌آورد، خودش برای یکی از نوامیس بسیار محکم و مورد احترام حقوق بین‌الملل هیچ احترامی قائل نیست و مدت‌هاست اعضای سفارت آمریکا در تهران را حبس و سلب آزادی کرده، همچنین حرمت دستگاه‌های دیپلماسی را زیر پا گذاشته، نیز به یکی از قدیمی‌ترین اصول حقوق بین‌الملل هیچ احترامی نمی‌گذارد، الان هم از من محکمه آمریکایی می‌خواهد که به استناد عهدنامه مودت ایران و آمریکا که سال‌ها پیش منعقد شده و دولت ایران با عدم احترام به آن عهدنامه، سفارت آمریکا را محصور کرده و اعضایش را به گروگان گرفته، دعوای علیه دولت ایران را به استناد اصل مصونیتی که خود ایران ناقض آن است خارج از صلاحیت خودم بدانم. من این کار را نمی‌کنم، چون دولت ایران که به مصونیت خودش معتقد است اول باید مصونیت دولت آمریکا را مورد احترام قرار می‌داد، اما چون این کار را نکرد، من هم به مصونیت دولت ایران اعتقادی ندارم و فکر می‌کنم ایران با مشکل مربوط به سفارت آمریکا، مسئله مصونیت را زائل کرده است، نیز این حقوق را از خود ساقط کرده و بنابراین من رأی می‌دهم که دولت ایران می‌تواند خوانده واقع شود و طبق مقررات حقوقی، می‌توانم اموالش را مورد توقیف قرار دهم. به‌باور محاکم آمریکایی، عهدنامه مودت و اصل مصونیت برای آمریکا از سوی ایران مورد احترام واقع نشد، پس دولت ایران نمی‌توانست به عهدنامه نقض شده توسط خود برای مصونیت خود استناد کند و این استناد ایران را ناروا دانستند.

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «در برابر وجدان خویش»

2 ماه پیش

سرویس تاریخ خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – هستی احمدی: جلسه نقد و بررسی کتاب «در برابر وجدان خویش» اثر آلیسون ویر با ترجمه منصور آسیم، عصر شنبه پنجم مهرماه ۱۴۰۴ در نشرنی برگزار شد. در این نشست فرهاد قدوسی، حسین هوشمند، محمدمهدی مجاهدی و منصور آسیم به بررسی این کتاب پرداختند.در ابتدای نشست، منصور آسیم مترجم اثر توضیحی درباره برگزاری جلسه رونمایی و معرفی کتاب در اوایل مرداد ماه در کتابخانه ملی ارائه کرد و سپس سایر سخنران‌ها به مباحث خود پرداختند. در ادامه گزارشی از این نشست از نظر می‌گذرد:

 

وظیفه روشنفکر گفتن حقیقت و افشای دروغ‌های نظام قدرت است

در ابتدای جلسه پژوهشگر اندیشه سیاسی، حسین هوشمند به دسته‌بندی صحبت‌های خود به دو بخش پرداخت و گفت: موضوعی که من انتخاب کردم مسئولیت روشنفکران در عصر فاشیست و نژادپرستی است. ابتدا به بررسی اجمالی کتاب می‌پردازم و سپس به سه کتاب اساسی‌تر، بنیادی‌تر و به مراتب ارزشمندتر ازاین اثر از لحاظ آکادمیک اشاره خواهم کرد. همچنین وی گفت: مسئولیت روشنفکری آنگونه که چامسکی گفت صرفاً بیان حقیقت نیست و مسئولیت بیشتری را از ما می‌طلبد.

هوشمند پس از اشاره به ترجمه روان و زیبای آسیم از کتاب در توضیح مختصری راجع به نویسنده گفت: کتاب تاریخ پنهان چگونگی بهره‌گیری از ایالت متحده آمریکا در شکل‌گیری اسرائیل است.

آلیسون ویر فعال و روزنامه نگاری با زبانی تند و بی پروا است که با اتکا بر انبوهی از اسناد و روایات تاریخی استدلال می‌کند که ایجاد دولت اسرائیل و همچنین حمایت آمریکا پس از ایجاد دولت اسرائیل در درجه اول نه نتیجه اجماع ملی آمریکایی‌ها برای دفاع از اسرائیل یا بر اساس محاسبه منافع ملی آمریکا بلکه به دلیل فشار شبکه‌های نفوذ و مهندسی سازمان یافته لابی صهیونیستی بوده است.

او گفت: نویسنده نشان می‌دهد که از همان ابتدای ایجاد پروژه صهیونیست در اواخر قرن ۱۹، رهبران صهیونیست تلاش می‌کنند ایالات متحده را درگیر پروژه ایجاد دولت یهود در فلسطین کنند.

وی درباره سیر این روند اشاره کرد: حتی زمانی که بیشتر یهودیان آمریکا مخالف صهیونیسم بودند اما به تدریج شبکه‌ای از سازمان‌های صهیونیستی در آمریکا شکل می‌گیرد که علاوه بر سیاست، رسانه، نهادهای عمومی و دانشگاه هارا تحت تاثیر قرار دهد.

 

هوشمند در ادامه به عملکردهای این لابی اشاره کرد و ادامه داد: تحت فشار قرار دادن هری ترومن رئیس جمهور آمریکا برای عقب‌نشینی از مواضعش، شکل دادن فضای رسانه‌ای به نفع اسرائیل، استفاده از منابع عظیم مالی برای خرید حمایت سیاسی در کنگره از جمله تلاش‌های لابی صهیونیستی می‌باشد.

وی گفت: ویر اسناد و گفته‌های بسیاری را از سیاست‌مداران و دیپلمات‌های آمریکایی بازگو می‌کند که هشدار داده بودند ایجاد اسرائیل به منافع آمریکا و ثبات خاورمیانه آسیب می‌زند. اما به رغم همه این‌ها به دلیل قدرت و نفوذ لابی صهیونیستی به مسیر حمایت بدون شرط از اسرائیل کشیده می‌شوند.

به گفته هوشمند: نویسنده اشاره می‌کند که تاریخ رسمی آمریکا پر از سانسور و تحریف است و قابل اعتماد نیست‌. به عنوان مثال در روایات بومی، علت حمایت آمریکا از اسرائیل این است که آمریکا مهمترین مدافع دموکراسی است و اسرائیل به عنوان مهمترین کشور دموکراسی در خاورمیانه عمل می‌کند؛ و به روایت نویسنده این منجر شده که آمریکا مانند یک ابزار برای پیشبرد اهداف رژیم صهیونیستی عمل کند.

هوشمند با اشاره به خانم آلیسون ویر ادامه داد: پیامد این رخداد این بوده است که تاریخ فلسطینیان به کلی نادیده گرفته شده است؛ نویسنده می‌خواهد بگوید اگر آمریکا دربرابر اسرائیل مقاومت می‌کرد شاید سرنوشت فلسطین به گونه دیگری رقم می‌خورد.

او همچنین به نبود منابع آکادمیک برای مطالعه سیاست‌مداران و دانشجویان در باب مسئله فلسطین و اسرائیل و منابعی برای خواننده عمومی در کشور اشاره کرد.

هوشمند در نقد کتاب ادامه داد: این کتاب به منزله یک کتاب مقدماتی و جذاب برای خواننده عمومی مفید است و نیاز به پیشفرض هنجاری و فلسفی ندارد. کار ویر آکادمیک به معنای دقیق روش‌شناسانه و نظری نیست، او پژوهش دانشگاهی نظام‌مند انجام نداده و بیشتر یک پرونده خوانی روزنامه‌نگارانه و کنشگرانه است بنابراین از این کتاب نباید تاریخ تحلیلی و انتقادی را انتظار داشت.

وی در ادامه نقدهای خود گفت: علاوه بر اینها به تاثیر لابی قدرتمند اسرائیل پس از شکل‌گیری و تا دوران معاصر نمی‌پردازد و علاوه بر این ارتباط وسیع تمدنی، دینی، هویتی و فرهنگی آمریکا و اسرائیل را تحلیل نمی‌کند.

سپس حسین هوشمند به معرفی سه کتاب پرداخت: کتاب اول از جان مرشایمر تحت عنوان «لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا» است. در این کتاب بر اساس یک چارچوب نظری روابط آمریکا و اسرائیل بررسی می‌شود. استدلال اصلی کتاب این است که سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه تا حد زیادی نه بر پایه منافع آمریکا بلکه به میزان زیادی تحت تاثیر نفوذ لابی اسرائیل قرار می‌گیرد.

هوشمند به نظر مرشایمر درباره این رابطه اشاره کرد و گفت: به نظر او نفوذ لابی اسرائیل؛ آمریکا را درگیر جنگ‌هایی کرده است که از لحاظ مالی و حتی اخلاقی هزینه های زیادی برای آمریکا داشته و باعث شده آمریکا در چشم جهان عرب نقش میانجی بی‌طرف را از دست بدهد.

وی درباره مزیت اصلی این کتاب گفت: کتاب مرشایمر به ما مدلی برای تفکر می‌دهد و یک چارچوب نظری مشخص دارد و صرفاً انبوهی از روایت‌ها نیست. از این رو برای مخاطب دانشگاهی و سیاست‌گذار ها بسیار مناسب است.

هوشمند معتقد بود ما برای تصمیم‌سازی و سیاست‌گذاری به نظریه و مدل نیاز داریم نه صرفاً داستان، هشدار و افشاگری!

او همچنین به دو کتاب دیگر، یکی «لابی‌گری برای اسرائیل در دو سوی آتلانتیک» از ایلان پاپه و «دیگری اسرائیل آمریکایی ما» اثر امی کاپلان اشاره کرد و گفت این آثار در نقد صهیونیسم و بررسی سازوکار لابی حامی اسرائیل در آمریکا بسیار ارزشمند هستند.

سخنان پایانی هوشمند به مسئله مسئولیت روشنفکران اختصاص یافت. او در این باره گفت: وقتی افشاگری، صورتبندی و ریشه‌شناسی را در این کتاب‌ها می‌بینیم کافیست؟ خیر، در عصر پساحقیقت که غول‌های دیجیتال افکار عمومی را دستکاری می‌کنند گفتن حقیقت شرط لازم است اما کافی نیست. به قول چامسکی در رساله مسئولیت روشنفکران که بیش از ۵۰ سال پیش نوشته شده: وظیفه روشنفکر گفتن حقیقت و افشای دروغ‌های نظام قدرت است.

 

 

رژیمی بناشده بر اساس تروریسم که از دیپلماسی و جنگ به عنوان حامل‌های تروریسم استفاده می‌کند

سخنران بعدی محمدمهدی مجاهدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بر سه نکته اشاره کرد: یکی اینکه صهیونیست جنبشی بود که به موازات دغدغه‌های یهودیان شکل گرفت.

او گفت: جنبش صهیونیست به مثابه یک جنبش نظامی، تروریستی، دولت سازانه و استعماری می‌باشد و مسئله آن این است که چگونه باید یک ملت را ساخت؛ چگونه به شکل معکوس تاریخ را اختراع کرد و چگونه قومی را ابداع کرد که ادعای پایه درخصوص آن این است که از قدیمی‌ترین اقوام منطقه جنوب غرب آسیا است.

به گفته مجاهدی: در جنبش صهونیست مهاجم مسلح اساس پرسش دیگر این نیست که چه ارزش آزادی‌بخشی در یهودیت است بلکه پرسش از ساختن یک دولت ملت به نام یهودیان است و اختراع مجدد یک سنت.

در ادامه مجاهدی وارد نکته دوم بحث خود شد و ادامه داد: جنبش مهاجم مسلح صهونیست ماشینی را اختراع کرد که پیش‌تر در خاورمیانه شناخته شده نبود. او درباره اینکه چرا دائماً از این دو قید برای صهیونیست استفاده می‌کند گفت: صهیونیست انواع مختلف دارد و فقط آنچه که از سال ۱۹۴۸ در اسرائیل نمود پیدا کرده نیست؛ صیونیست جنبشی است با تشکل‌های مختلف، یک شاخه از آن فقط که بسیار قدرت گرفته است جنبش صهیونیستی مهاجم مسلح است.

او گفت: آنچه امروزبه اسلام‌گرایی نسبت داده می‌شود حداکثر عکس برگردان ضعیفی از همان اختراعی‌ست که در ابتدای بحث گفتم. این اختراع چند جزء دارد و یکی از آن‌ها این است که از تروریست می‌شود برای تاسیس یک دولت ملت مدرن استفاده کرد؛ تاسیس دولت ملت بر اساس تروریست یک اختراع از سمت جنبش مصلح صهیونیست است. ما هیچ‌گاه این را نداشتیم، هیچ‌وقت تروریست ابزار تاسیس دولت ملت مدرن نبوده است. ملاحظه می‌کنید که در دهه اول قرن ۲۱ برخی جنبش‌های مسلح منطقه مانند داعش از همین نظر استفاده می‌کنند و می‌خواهند دولت اسلامی برپا کنند بر اساس تروریست.

مجاهدی در تکمیل صحبت‌های خود اشاره کرد: اینجا اثری از رهایی‌بخشی نیست و آرمان صهیونیست با وعده دیرپای تاریخی که به یهودیان داده شده که یک روز نجات پیدا می‌کنید تلاقی نمی‌کند، این به هیچ وجه یک نجات الهیاتی نیست.

به گفته او: یکی دیگر از اختراعات صهیونیست‌ها این بود که می‌شود در جنگ به شکل مشروع از تروریسم استفاده کرد. استفاده از تروریسم در جنگ و دیپلماسی رسمیت بخشیدن به آن است که قبلاً ما شاهد این نیستیم. در حالی که خدعه، فریب، نیرنگ و تله‌گذاری در دیپلماسی اعتماد را از بین می‌برد.

وی در ادامه سخنرانی خود گفت: ما رژیمی را مشاهده می‌کنیم که نه تنها بر اساس تروریسم بنا شده بلکه از دیپلماسی و جنگ به عنوان حامل‌های تروریسم استفاده می‌کند؛ یعنی از دیپلماسی به عنوان تله برای ترور کردن طرف مقابل استفاده می‌کند و از ترور در جنگ علیه رغیب خود بهره می‌برد.

او در اشاره به سومین اختراع آن‌ها در منطقه گفت: آن‌ها از برهم زدن امنیت غذایی سلاح می‌سازند، یعنی نه تنها در وضعیت غیر جنگی آب و غذا را از همسایگان خود می‌دزدند و منابع غذایی سرزمین‌های اطراف را آلوده می‌کنند اما در دوره جنگ با گرسنگی دادن مهندسی شده ماشین جنگ را پیش می‌برند. آن‌ها به شکلی سیستماتیک کمک‌های غذایی را آلوده می‌کنند یا می‌دزدند و بین شهروندان خود تقسیم می‌کنند.

محمدمهدی مجاهدی با اشاره به سه اختراع قبلی تاکید کرد: این‌ها را باید به صهیونیست مهاجم مسلح نسبت دهیم و نه یهودیان، نه یهودیت مساوی صهیونیسم است و نه همه شاخه‌های صهیونیست مساوی صهیونیستی است که ما در اسرائیل می‌بیینیم. صهیونیست در ابتدای شکلگیری خود آرمان‌های جهان شمول و فراتر رفتن از قومیت داشت اما کم کم شاخه‌های مختلف در آن به وجود آمدند.

وی به عنوان آخرین نکته سخنان خود افزود: کار صهیونیست مهاجم مسلح الگویی برای جنبش‌های بعدی شد که بعداً به نام مقاومت دست به ترور بردند و بعدها مهتم شدند به ترویست. او به سازمان آزادی‌بخش فلسطین اشاره کرد که روبروی جنبش صهیونیستی مهاجم مسلح شکل گرفتند و جالب است که این‌ها در جنگی که با هیولا داشتند کم کم خودشان نیز با صفات آن خو گرفتند.

مجاهدی همچنین نقل قولی از نیچه را روایت می‌کند: آن‌ها که با هیولا مبارزه می‌کنند مراقب باشند مبادا خود هیولا شوند؛ به مُغاک که خیره می‌شوی مغاک نیز در تو خیره می‌شود.

مجاهدی سخن خود را با ذکر اهمیت این کتاب به عنوان دریچه‌ای برای آغاز مطالعات اسرائیل شناسانه برای مخاطب فارسی زبان از نظر روشنی زبان و برابر نهاد گزینی‌های دقیق به پایان رساند.

 

 

نقش این کتاب بیدارگری است

منصور آسیم مترجم کتاب علاوه بر اشاره به طبع شعری مجاهدی، شعری را از متن کتاب که آقای مجاهدی به فارسی برگردانده است خواند: ما فتح می‌کنیم این خاک و خانه را / ‏‬ توفنده در نبرد با دستی از فراز / ‏ / ‏‬ خاک یهودی با خون و با نبرد، از پا فرو فتاد / ‏‬ خاک یهودی با خون و با نبرد، می‌خیزد استوار.

آخرین سخنران فرهاد قدوسی، سخنران دینی و عضو فعال جامعه شیعیان میشیگان گفت: آشنایی من با این کتاب اتفاقی بود. او با اشاره به تصمیم آگاهانه آلیسون ویر در سادگی و کوتاهی نثر و همچنین حفظ جنبه آکادمیک اثر ادامه داد: نقش این کتاب بیدارگری افراد است و نقش آن این است که همه مردم بتوانند بخوانند.

فرهاد قدوسی اشاره مختصری به شرح فعالیت‌های نویسنده کرد: خانم ویر قبلاً مدیر مجله هفته‌نامه بوده‌؛ فعالیت بیشتر او در مؤسسه اگر آمریکایی‌ها می‌دانستند است و همچنین رئیس شورای منافع ملی می‌باشد. همین مؤسسه هدف نویسنده را می‌رساند، او فکر می‌کند مشکل این است که آمریکایی‌ها نمی‌دانند و باید آن‌هارا آگاه کرد. نوع صحبت او طوری است که قصد دارد با مخاطب زیادی تماس بگیرد و آن‌ها مطلب را بفهمند.

قدوسی ادامه داد: بله کتاب آقای مرشایمر واقعاً بزرگ است. مبنا و فلسفه دارد و سیستماتیک نوشته شده است اما توقع اینکه هرآدم عادی بتواند این کتاب را بخواند نیست. او علیرغم ملاحظاتی که داشت باز هم شدیداً مورد حمله قرار گرفت. کسی مقاله او را در آمریکا چاپ نکرد و بعدها در انگلیس چاپ شد و بعد از اینکه بسیار سروصدا کرد مجبور شدند مقاله را در آمریکا چاپ کنند و سرانجام مقاله مرشایمر تبدیل به کتاب شد.

وی گفت: ویژگی خاص کتاب ویر این است که از خاطرات و کتاب‌هایی که افراد مختلف نوشته‌اند استفاده کرده است یعنی خیلی با خود مطالب کتاب نمی‌شود مقابله کرد علاوه بر اینکه او شخصیتی آکادمیک و دانشگاهی نیست.

قدوسی گفت: یک ویژگی که این کتاب دارد این است که از بعد از آغاز تشکیل دولت اسرائیل یعنی از سال ۱۹۴۸ به بعد بحث را آغاز می‌کند و دقیقاً به دوره قبل می‌پردازد؛ یعنی از اعلامیه بالفور تا تشکیل دولت اسرائیل البته نویسنده وعده داده است که جلد دومی نیز بنویسد تا به قسمت ۱۹۴۸ به بعد بپردازد.

وی در سخنان پایانی خود گفت: عمده مشکلات ما با آمریکا به دلیل تضاد منافع اسرائیل با ایران است، به عنوان مثال ما در مذاکره با آمریکا در حال مذاکره غیرمستقیم با اسرائیل به واسطه آمریکا خواهیم بود.

در نظر داشته باشید این کتاب براساس سفارش شما به صورت تک‌نسخه چاپ شده و مستقل از کتاب‌های موجود ارسال می‌شود. زمان ارسال ممکن است چند روز بیش از حد انتظار باشد.

محصول به علاقه مندی ها اضافه شد!